با کسی نزاع کردن در کشیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). منازعت کردن. جذاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منازعت کردن با هم درکشیدن چیزی. (آنندراج) ، برگردانیدن کسی را ازجای. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با یکدیگر چیزی را کشیدن. (آنندراج) همدیگر را به سوی خود کشیدن و بردن. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاذبه شود
با کسی نزاع کردن در کشیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). منازعت کردن. جِذاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منازعت کردن با هم درکشیدن چیزی. (آنندراج) ، برگردانیدن کسی را ازجای. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با یکدیگر چیزی را کشیدن. (آنندراج) همدیگر را به سوی خود کشیدن و بردن. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاذبه شود
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند