جدول جو
جدول جو

معنی جادنگو - جستجوی لغت در جدول جو

جادنگو
واسطه، میانجی
تصویری از جادنگو
تصویر جادنگو
فرهنگ لغت هوشیار
جادنگو
خادم آتشکده و واسطۀ وصول نذرهای آتشکده به موبدان، کسی که آنچه را زردشتیان نذر آتشکده یا موبدان می کنند بگیرد و به مصرف برساند
تصویری از جادنگو
تصویر جادنگو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی از تیره نعناعیان شبیه بگیاه بادر نجبویه دارای برگها دراز و باریک و نوک تیز. گلهایش آبی یا بنفش یا سفید و کاسبرگهایش دو قطعه یی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوگر
تصویر جادوگر
ساحر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پادنگه
تصویر پادنگه
دنگ برنج کوبی پادنگه، (در اصطلاح ساعت سازان) مقابل پا ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوگر
تصویر جادوگر
افسونگر، ساحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوگر
تصویر جادوگر
کسی که سحر و جادو کند، افسونگر، ساحر، جادوپیشه، جادوکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادوگر
تصویر جادوگر
((گَ))
ساحر، افسونگر
فرهنگ فارسی معین
گیاهی از خانوادۀ نعناع با برگ هایی باریک شبیه برگ ریحان و گل های آبی رنگ که تخم آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادوگر
تصویر جادوگر
Magician, Sorcerer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
волшебник , колдун
دیکشنری فارسی به روسی
นักมายากล , พ่อมด
دیکشنری فارسی به تایلندی
קוסם , קוֹסֵם
دیکشنری فارسی به عبری
魔法使い , 魔術師
دیکشنری فارسی به ژاپنی
마술사 , 마법사
دیکشنری فارسی به کره ای
জাদুকর , জাদুকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دانگو
تصویر دانگو
آش هفت حبه
فرهنگ واژه فارسی سره
از نگه ترکی مهمیخ (مهمیز: میخی بر پاشنه موزه بزرگان یامهان) اسپ انگیز (را آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادنگ
تصویر پادنگ
دنگ برنج کوبی پادنگه، (در اصطلاح ساعت سازان) مقابل پا ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از النگو
تصویر النگو
دستبند زنان
فرهنگ لغت هوشیار