جدول جو
جدول جو

معنی جادنگتن - جستجوی لغت در جدول جو

جادنگتن
جا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جادنگو
تصویر جادنگو
خادم آتشکده و واسطۀ وصول نذرهای آتشکده به موبدان، کسی که آنچه را زردشتیان نذر آتشکده یا موبدان می کنند بگیرد و به مصرف برساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاسنگین
تصویر جاسنگین
جاافتاده، متین، موقر، نجیب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
بمعنی بادنجان است و آنرا بعربی حدق گویند و باین معنی بجای قاف، جیم هم (حدج) بنظر آمده است. (از برهان). بمعنی بادنجانست. (آنندراج) (فرهنگ نظام). بادنجان و باتنگان. (ناظم الاطباء) :
من بمشتی چو چکندر سی ودو دندانت
درنشانم بدو لب چون بدو بادنگان سیر.
سوزنی.
رجوع به باتنگان و بادنجان و بادمجان شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پاتنگان. باتنگان. بادنجان. بادنجانه. حدق
لغت نامه دهخدا
تصویری از پادنگان
تصویر پادنگان
پاتنگان
فرهنگ لغت هوشیار
گنجایش داشتن ظرفیت داشتن وسعت داشتن، نگاهبان ساختن کسی را بنگاهبانی گماشتن، سزاوار بودن: (هرچه او را تعریف کین جادارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاسنگین
تصویر جاسنگین
از خانواده نجیب و متمول: (زنی جا سنگین است)، آنکه دیر از جای خود جنبد تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادنگو
تصویر جادنگو
واسطه، میانجی
فرهنگ لغت هوشیار
جا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
جامه یا هدیه ی گران بها، پرافاده
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداختن استخوان ضرب دیده و شکسته، پهن کردن رخت خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن بستر، استخوان در رفته را به حالت اول در آوردن، حرف
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن، فرو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی