- جاجاکین
گوشه و کنار نهان گاه
معنی جاجاکین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اَ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ رکن. ستونها، مستمندان. فقیران.مساکین. درویشان. مردان و زنانی که قدرت بهیچ چیز نداشته باشند. (غیاث) : فضلۀ مکارم ایشان (توانگران) به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان)، جمع واژۀ ارموله. رجوع به ارموله شود
مرغ را با گفتن جاجا بلانه کردن، گشتن و سرکشیدن مرغ برای پیدا کردن جایی مناسب که تخم نهد، شی یااشیائی را در جاهای متعدد نهادن
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
کنار گذاشتن چیزی، بایگانی کردن، جا گذاشتن، چیزی را به