جدول جو
جدول جو

معنی جابزوئن - جستجوی لغت در جدول جو

جابزوئن
ذخیره کردن، نهان کردن، فشردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام شاعری از مردم عمان
لغت نامه دهخدا
تا کردن، لازدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچاندن، تابانیدن نخ
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
فرهنگ گویش مازندرانی
به رخ کشیدن، یادآوری عمل زشت و غیرمعمول، رو انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
به اصطلاح: لگد زدن تفنگ هنگام تیراندازی
فرهنگ گویش مازندرانی
وا دادن، رد کردن، پس زدن، باد زدن وزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گروهی را برای انجام کاری هم آهنگ کردن، ورق زدن، لا زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ضربه زدن، زدن ناگهانی، گزیده شدن، نیش زدن
فرهنگ گویش مازندرانی