نام برادر قیصر روم که معاصر خسروپرویز بود: قیصر روم اجابت کرد و...برادر خویشتن را بثیادوس نام با شصت هزار مرد جنگی به مدد او فرستاد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)
نام برادر قیصر روم که معاصر خسروپرویز بود: قیصر روم اجابت کرد و...برادر خویشتن را بثیادوس نام با شصت هزار مرد جنگی به مدد او فرستاد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)
مصحف یا یونانی شدۀ تالوش که در قرون بعد طالش یا (تالش) شده است، (ایران باستان ص 1129، 1130، 1389)، قومی که در زمان باستان بس انبوه بودند ودر کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند و چون بارها به گردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده وامروز مترجمان کادوش را که تلفظ صحیح آنست ’کادوسی’نویسند، جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد، (برهان قاطع چ معین حاشیۀ لغت ’تالش’ از مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیهها تألیف وی دفتر یکم)
مصحف یا یونانی شدۀ تالوش که در قرون بعد طالش یا (تالش) شده است، (ایران باستان ص 1129، 1130، 1389)، قومی که در زمان باستان بس انبوه بودند ودر کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند و چون بارها به گردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده وامروز مترجمان کادوش را که تلفظ صحیح آنست ’کادوسی’نویسند، جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد، (برهان قاطع چ معین حاشیۀ لغت ’تالش’ از مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیهها تألیف وی دفتر یکم)
باتروس، پرنده ای است دریائی که صنفی از آن در جزائر اقیانوس ساکن زندگی میکنند و از بزرگترین پرندگان دریائی بشمار می آیند، طول دو بال آن رویهم رفته گاهی از ده قدم تجاوز میکند، (الموسوعه العربیه ص 570) ظرفی که در آن گندم و جو و دانه های دیگر ریزند برای آسیا کردن و عامه آن را کور نامند، ظرفی که به وسیلۀ آن آب را از جوی ها بالا آورند، ج، قوادیس، (المنجد)
باتروس، پرنده ای است دریائی که صنفی از آن در جزائر اقیانوس ساکن زندگی میکنند و از بزرگترین پرندگان دریائی بشمار می آیند، طول دو بال آن رویهم رفته گاهی از ده قدم تجاوز میکند، (الموسوعه العربیه ص 570) ظرفی که در آن گندم و جو و دانه های دیگر ریزند برای آسیا کردن و عامه آن را کور نامند، ظرفی که به وسیلۀ آن آب را از جوی ها بالا آورند، ج، قوادیس، (المنجد)
طبیب نصرانی و معاصر شاپور ذوالاکتاف که شاپورو بقولی بهرام گور برای او در شهر او کلیساها ساخت و از کتب او که به عربی نقل شد یکی کنّاش تیادورس است، (ابن الندیم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به عیون الانباء ص 308 و تاریخ اطبای لکلرک ص 24 شود
طبیب نصرانی و معاصر شاپور ذوالاکتاف که شاپورو بقولی بهرام گور برای او در شهر او کلیساها ساخت و از کتب او که به عربی نقل شد یکی کنّاش تیادورس است، (ابن الندیم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به عیون الانباء ص 308 و تاریخ اطبای لکلرک ص 24 شود
طبیب معروف نصاری بمائۀ اول هجری در دولت بنی امیه، او پزشک حجاج بن یوسف ثقفی بود و حجاج باو اعتمادی تمام داشت و بدستور او عمل میکرد روایت کنند که روزی حجاج که عادت گل خواری داشت ازو پرسید دوای گل خوردن چیست گفت عزیمت مردی چون تو، حجاج از ان پس بترک آن عادت گفت ثیاذوق در تدبیر صحت به حجاج وصایائی کرده که از آن جمله است: تا به دارو حاجت نیفتد مگیر، از میوه جزرسیده مخور، خوردنیها را هر چه بیشتر بخای، پس از طعام چاشت خفتن را بأسی نیست لیکن چون به شب غذا خوری تا راه نرفته ای هر چند پنجاه گام باشد مخسب و تا گرسنه نباشی هیچ مخور، در آرامش با زنان افراط مکن، از حبس بول بپرهیز، هر دو روز یک بار استحمام کن، در حال سیری به حمام مرو، با امتلاء معده با زنان میارام، از گوشت خشک (قدیم) نمک سود بپرهیز، ناشتا آب سرد میاشام، چون شکم از طعام پرباشد بر پهلوی چپ خسب، بازن پیر ازدواج مکن، از ’سواک’ غفلت مورز، گوشت از پی گوشت مخور، ثیاذوق بکمال پیری رسید و در شهر واسط در حدود سال 90 هجری قمری وفات کرد از مؤلفات اوست، کتاب کناش کبیر که برای پسر خود تألیف کرد و دیگر کتاب ابدال الادویه و کیفیه دقها و ایقاعها و اذابتها و شی ٔ من تفسیر أسماء الادویه فرات بن شحاثا طبیب یهودی از شاگردان او بود،
طبیب معروف نصاری بمائۀ اول هجری در دولت بنی امیه، او پزشک حجاج بن یوسف ثقفی بود و حجاج باو اعتمادی تمام داشت و بدستور او عمل میکرد روایت کنند که روزی حجاج که عادت گل خواری داشت ازو پرسید دوای گل خوردن چیست گفت عزیمت مردی چون تو، حجاج از ان پس بترک آن عادت گفت ثیاذوق در تدبیر صحت به حجاج وصایائی کرده که از آن جمله است: تا به دارو حاجت نیفتد مگیر، از میوه جزرسیده مخور، خوردنیها را هر چه بیشتر بخای، پس از طعام چاشت خفتن را بأسی نیست لیکن چون به شب غذا خوری تا راه نرفته ای هر چند پنجاه گام باشد مخسب و تا گرسنه نباشی هیچ مخور، در آرامش با زنان افراط مکن، از حبس بول بپرهیز، هر دو روز یک بار استحمام کن، در حال سیری به حمام مرو، با امتلاء معده با زنان میارام، از گوشت خشک (قدیم) نمک سود بپرهیز، ناشتا آب سرد میاشام، چون شکم از طعام پرباشد بر پهلوی چپ خسب، بازن پیر ازدواج مکن، از ’سواک’ غفلت مورز، گوشت از پی گوشت مخور، ثیاذوق بکمال پیری رسید و در شهر واسط در حدود سال 90 هجری قمری وفات کرد از مؤلفات اوست، کتاب کناش کبیر که برای پسر خود تألیف کرد و دیگر کتاب ابدال الادویه و کیفیه دقها و ایقاعها و اذابتها و شی ٔ من تفسیر أسماء الادویه فرات بن شحاثا طبیب یهودی از شاگردان او بود،
یکی از ریاضیون و مهندسین یونانی بعد از بطلمیوس. او در اسکندریه مقیم بود. او راست: کتاب الاکر، در سه مقاله. کتاب المساکن، یک مقاله. کتاب اللیل و النهار، دو مقاله. (ابن الندیم). و ظاهراً این نام صورتی محرف از ثاوذوسیوس است. رجوع به ثاوذوسیوس شود
یکی از ریاضیون و مهندسین یونانی بعد از بطلمیوس. او در اسکندریه مقیم بود. او راست: کتاب ُالاُکر، در سه مقاله. کتاب المساکن، یک مقاله. کتاب اللیل و النهار، دو مقاله. (ابن الندیم). و ظاهراً این نام صورتی محرف از ثاوذوسیوس است. رجوع به ثاوذوسیوس شود
برادر و سپهسالار امپراطور روم و سفیر وی به ایران در دوران پادشاهی خسروپرویز، این نام در شاهنامه تصحیف شده و بصورت ’نیاطوس’ ضبط گردیده، محمد معین در مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی آرد: این نام (نیاطوس) باید تایادوس = تئودوسیوس باشد، (یشتها ج 1 ص 560 حاشیه)، همین نام در تاریخ بی نام سریانی درباره دورۀ ساسانیان فئودوسیوس آمده، (مجلۀ پیام نو سال سوم شمارۀ 2 ص 56 و 58) : بیامد نیاطوس با رومیان نشسته برفیلسوفان به خوان، فردوسی، نیاطوس کان دید انداخت نان ز آشفتگی باز پس شد ز خوان، فردوسی، رجوع به نیاطوس و ولف ص 829 شود
برادر و سپهسالار امپراطور روم و سفیر وی به ایران در دوران پادشاهی خسروپرویز، این نام در شاهنامه تصحیف شده و بصورت ’نیاطوس’ ضبط گردیده، محمد معین در مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی آرد: این نام (نیاطوس) باید تایادوس = تئودوسیوس باشد، (یشتها ج 1 ص 560 حاشیه)، همین نام در تاریخ بی نام سریانی درباره دورۀ ساسانیان فئودوسیوس آمده، (مجلۀ پیام نو سال سوم شمارۀ 2 ص 56 و 58) : بیامد نیاطوس با رومیان نشسته برفیلسوفان به خوان، فردوسی، نیاطوس کان دید انداخت نان ز آشفتگی باز پس شد ز خوان، فردوسی، رجوع به نیاطوس و ولف ص 829 شود
طبیب نصرانی که در ایران میزیست و به حذاقت در طب معروف بود و شاپور ذوالاکتاف یا بقولی بهرام گور برای او بیعه ای در شهر وی بنا کرد، این روایت معرف قدر و اعتبار او در نزد ایرانیان است و عصر او را نیز معلوم میدارد، او راست: کتابی جامع در طب که به کناش معروف است، ابن الندیم گوید که آن کتاب به عربی نقل شده است و شاید این شخص همان تئودورس ملقب به شارح باشد که کتب او را کوماس و پروبوس و هی باس در قرن پنجم میلادی ترجمه کردند، (لکلرک، تاریخ طب عرب، ابن الندیم، کتاب الفهرست) یکی از ناقلین نصاری به عربی، او راست: ترجمه انالوطیقای اولی از ارسطو و گویندآنرا به حنین عرضه داشت و حنین آنرا اصلاح کرد، (ابن الندیم)، نام او را ثیاذورس نیز آورده اند، (قفطی)
طبیب نصرانی که در ایران میزیست و به حذاقت در طب معروف بود و شاپور ذوالاکتاف یا بقولی بهرام گور برای او بیعه ای در شهر وی بنا کرد، این روایت معرف قدر و اعتبار او در نزد ایرانیان است و عصر او را نیز معلوم میدارد، او راست: کتابی جامع در طب که به کناش معروف است، ابن الندیم گوید که آن کتاب به عربی نقل شده است و شاید این شخص همان تئودورس ملقب به شارح باشد که کتب او را کوماس و پروبوس و هی باس در قرن پنجم میلادی ترجمه کردند، (لکلرک، تاریخ طب عرب، ابن الندیم، کتاب الفهرست) یکی از ناقلین نصاری به عربی، او راست: ترجمه انالوطیقای اولی از ارسطو و گویندآنرا به حنین عرضه داشت و حنین آنرا اصلاح کرد، (ابن الندیم)، نام او را ثیاذورس نیز آورده اند، (قفطی)
کسی را گویند که بسبب علتی چشم او تاریکی کند و شبکور را نیز گفته اند. (برهان قاطع). کسی را گویند که چشم او تاریکی کند بواسطۀعلتی. (جهانگیری). کسی را گویند که چشم او آب سیاه آورده باشد. (شعوری). تباه چشم از علتی که دارد. آنکه چشمش تاریک شود بسبب علتی. و گمان میرود این صورت تصحیف کلمه ادوش عربی باشد. و رجوع به ادوش شود
کسی را گویند که بسبب علتی چشم او تاریکی کند و شبکور را نیز گفته اند. (برهان قاطع). کسی را گویند که چشم او تاریکی کند بواسطۀعلتی. (جهانگیری). کسی را گویند که چشم او آب سیاه آورده باشد. (شعوری). تباه چشم از علتی که دارد. آنکه چشمش تاریک شود بسبب علتی. و گمان میرود این صورت تصحیف کلمه ادوش عربی باشد. و رجوع به اَدوَش شود