جدول جو
جدول جو

معنی ثولاء - جستجوی لغت در جدول جو

ثولاء
(ثَ)
تأنیث أثول. گوسفند دیوانه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُءِ)
جمع واژۀ ذا و ذه یعنی جمع اسم اشارۀ مذکر که ذا باشد و اسم اشارۀ مؤنث که ذه بود و معنی آن این مردها و این زنها. (ناظم الاطباء). هولاء
لغت نامه دهخدا
(قُ)
موالاه. پیاپی کردن. دمادم کردن: ولاء بین دو امر، پیاپی کردن دوکار را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، پیوست یکدیگر کردن. (منتهی الارب). پیوستگی کردن میان دو چیز. پیوستگی با هم نمودن، دوستی با هم نمودن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). دوستی کردن با کسی، کنار کردن بعضی گوسفندان را از بعضی دیگر و جدا کردن. (از اقرب الموارد)،
{{اسم مصدر}} پیوستگی، دوستی. مصادقه، توالی اجرای امری، پیروی عملی به عملی هنگام تطهیر (وضو) به نحوی که نخستین عضوی که تطهیر شد در فصل اعتدال هوا خشک نشود، و در خزانه گفته که ولاء آن است که هنگام وضوء دراثنای شستن دست و روی و مسح سر و پای به هیچ عمل دیگر نباید خود را مشغول داشت. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، ملک و پادشاهی. (منتهی الارب)،
{{اسم}} میراثی که شخص به سبب آزاد ساختن کسی که در ملک او بوده است یا به سبب عقد موالات استحقاق پیدا میکند. (اقرب الموارد) (تعریفات سید جرجانی).
- ولاء جریره. رجوع به ولاء شود.
- ولاء عتق. رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دوست داری. (منتهی الارب). محبت. (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون) ، یاری و نصرت. (از اقرب الموارد) ، ملک و پادشاهی. (منتهی الارب) ، ملک. (از اقرب الموارد) ، آزادی. (منتهی الارب). حدیث: نهی عن بیع الولاء. و از شافعی است که: لا ولاء الا للمعتق. (از منتهی الارب) ، قرب و نزدیکی. (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون) ، قرابت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و شرعاً به معنی قرابت حکمیه ای است که از عتق یا از موالات حاصل می شود. قرابت حاصله از عتق را ولاءالعتاقه و ولاءالنعمه نامند و دومی، یعنی قرابت حاصله از موالات را ولاءالموالات گویند. و فقها ولاء را گاه بر میراثی که به سبب عقد موالات و ولاء عتق پیدا می شود اطلاق می کنند. برای تفصیل بیشتر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ایستادن. اقامت. مقیم شدن به جائی. ثواءمکان یا بمکان، اقامت دراز کردن در آن، فرود آمدن به مکانی، مدفون گردیدن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سختی، گزند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دلو بزرگ، مؤنث اسول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اسول شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام جایگاهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
شهری است به دمشق و ثوری بقصر هم گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
تأنیث اثعل، زن دندان زائد یا دندان کج و راست. ج، ثعل. لثۀ ثعلاء، لثه ای که دندانهایش بریکدیگر برآمده باشد
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
مؤنث اثجل، زنی که شکمش کلان و فراخ باشد یا زن برآمده تهی گاه، توشه دان فراخ. ج، ثجل
لغت نامه دهخدا
(ثُ قَ)
جمع واژۀ ثقیل. گرانان. گران جانان
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مؤنث احول است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یعنی زنی که چشمش لوچ باشد. (از ناظم الاطباء) ، عین حولاء. (منتهی الارب). چشمی کاج. (مهذب الاسماء). چشم لوچ. و مؤنث احول
لغت نامه دهخدا
(حِ وَ / حُ وَ)
مشیمۀ شتر ماده و آن پوستی سبز مملو از آب باشد که با بچه از شکم بیرون آید و در آن آلایش و خطوط سرخ و سبز باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پوست که با بچه بیرون آید در حال زادن. (مهذب الاسماء). و در لغت عرب بر وزن فعلاء فقط سه کلمه وجود دارد. یکی همین کلمه و دومی عنباء و سیمی سیراء. (اقرب الموارد) ، نزلوا فی مثل حولاءالناقه، فرودآمدند و فراخی عیش و بسیاری آب و سبزه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن ثولاء (ث ) محدث است و بغلط او را در زمرۀ صحابه شمرده اند. عسقلانی گوید اینکه محمد بن عبیداﷲ بن المهاجر از حارث ابن ثولاء روایت کند که گفت: ’شهدت مع رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم یوم حنین’ درست نیست و حدیث مزبور مربوط به حارث بن بدل سابق الذکر است. رجوع بکتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 2 ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثوباء
تصویر ثوباء
فازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثولا
تصویر ثولا
دیوانه، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولاء
تصویر ولاء
((وِ))
پی در پی، ترتیب، منوال
فرهنگ فارسی معین