متقوس. (اقرب الموارد). مطلق خمیده و منحنی و قوسی و هلالی شکل. چنبری. مانند هلال منحنی. حاجب مهلل، ابرویی مانندۀ ماه نو. (مهذب الاسماء) ، شتر لاغر خمیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهلله، منقوش به صورتهای هلال. دارای نقش هلال: شمس گردون بگسترد به طلوع بر زمین از زر طلی مفرش تا مهلل کنی بساط ورا به خم نعل ادهم و ابرش. سوزنی
متقوس. (اقرب الموارد). مطلق خمیده و منحنی و قوسی و هلالی شکل. چنبری. مانند هلال منحنی. حاجب مهلل، ابرویی مانندۀ ماه نو. (مهذب الاسماء) ، شتر لاغر خمیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهلله، منقوش به صورتهای هلال. دارای نقش هلال: شمس گردون بگسترد به طلوع بر زمین از زر طلی مفرش تا مهلل کنی بساط ورا به خم نعل ادهم و ابرش. سوزنی
ثل. هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، هلاک شدن، افتادگی دندان، سرگین انداختن ستور، ویران شدن، ثل یا ثلل بئر، گل برآوردن از چاه. لاروبی چاه، ثلل تراب مجتمع، جنبانیدن آن را، یا شکستن طرفی از اطراف آن یا منهدم کردن. و همچنین است ثل یا ثلل کثیب، ثلل دار یا ثل دار، ویران کردن خانه را و آن چنان باشد که بن دیوار بر کنند و سپس دیوار را بجنبانند تا در افتد، ثلل تراب در بئر، انباشتن خاک را در چاه، ثلل دراهم، فروریختن درهم ها را، ثل اﷲ عرش فلان، نفرین است و معنی آن، میراند او را و ببرد ملک او را
ثل. هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، هلاک شدن، افتادگی دندان، سرگین انداختن ستور، ویران شدن، ثل یا ثلل بئر، گل برآوردن از چاه. لاروبی چاه، ثلل تراب مجتمع، جنبانیدن آن را، یا شکستن طرفی از اطراف آن یا منهدم کردن. و همچنین است ثل یا ثلل کثیب، ثلل دار یا ثل دار، ویران کردن خانه را و آن چنان باشد که بن دیوار بر کنند و سپس دیوار را بجنبانند تا در افتد، ثلل تراب در بئر، انباشتن خاک را در چاه، ثلل دراهم، فروریختن درهم ها را، ثل اﷲ عرش فلان، نفرین است و معنی آن، میراند او را و ببرد ملک او را
تهلیل کننده یعنی کلمه لااله الاّ اﷲخواننده. (از غیاث). گویندۀ لااله الااﷲ: گفت فرمان حکمت فرمان بخوان تا مهلل گردم آن را من به جان. مولوی. رجوع به تهلیل شود
تهلیل کننده یعنی کلمه لااله الاّ اﷲخواننده. (از غیاث). گویندۀ لااله الااﷲ: گفت فرمان حکمت فرمان بخوان تا مهلل گردم آن را من به جان. مولوی. رجوع به تهلیل شود
حضض است که دوایی باشد به جهت جمیع ورم ها و بستن خون، وآن مکی و هندی هر دو باشد. بهترین آن مکی است و آن را از عصارۀ مغیلان میسازند، و نوعی هم هست شیرازی که آن را از عصارۀ برگ سگ انگور میسازند و شیرازیان آن را هلل مشکک خوانند و هندی را از عصارۀ فیل زهره به عمل می آورند، و به این معنی به جای لام آخر، کاف هم به نظر آمده است. (برهان). هلک. رجوع به هلک شود
حضض است که دوایی باشد به جهت جمیع ورم ها و بستن خون، وآن مکی و هندی هر دو باشد. بهترین آن مکی است و آن را از عصارۀ مغیلان میسازند، و نوعی هم هست شیرازی که آن را از عصارۀ برگ سگ انگور میسازند و شیرازیان آن را هلل مشکک خوانند و هندی را از عصارۀ فیل زهره به عمل می آورند، و به این معنی به جای لام آخر، کاف هم به نظر آمده است. (برهان). هلک. رجوع به هلک شود