جدول جو
جدول جو

معنی ثنیتان - جستجوی لغت در جدول جو

ثنیتان(ثَ نی یَ)
دو از ثنایا. (دندان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انیسان
تصویر انیسان
سخن دروغ، گفتار بیهوده، خلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیستان
تصویر نیستان
جایی که نی فراوان روییده باشد، نیزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیران
تصویر انیران
در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر نکاح، روز سی ام از هر ماه خورشیدی، برای مثال سفندارمذماه رفته تمام / به روزی که خوانی انیرانش نام ی در این روز زردشت پاکیزه دین / درآمد سوی حد ایران زمین (زراتشت بهرام - لغت نامه - انیران)
غیر ایرانی، غیر ایران
فرهنگ فارسی عمید
(خُ یَ)
دو خایه. (منتهی الارب). این کلمه تثنیۀ خصیه در حالت رفعی است
لغت نامه دهخدا
(خُ نِ)
مبارک. میمون. فرخنده. خجسته. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مصحف خنشان است
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
در حالت رفعی، دو، دو زن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تمسخر. استهزاء. مسخرگی. بذله، چوب خوشۀ خرما. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انیران. (برهان). و این غلط است بدلیلی که در انیران گفته شد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به انیران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام فرشته ایست که موکل بر عقد نکاح میباشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). در اوستا انغره رئوچه. در پهلوی و پارسی انیران، جزو اول خود مرکب است از ان علامت نفی و اغره به معنی پایان و حد و حصر و جزو دوم به معنی روشن است جمعاً یعنی روشنی بی پایان. انغزه رئوچه بارگاه جلال اهورمزدا یا عرش اعظم محسوب شده علاوه بر آن نام ایزدی است که نگهبانی روز سی ام بدو سپرده شده. ابوریحان در فهرست روزهای ایرانی این روز را ’انیران’ و در سغدی ’نغر’ و درخوارزمی ’اونرغ’ آورده و زرتشتیان امروز ’انارام’ گویند. دیگر انیران از اوستایی ان ائیریا مرکب از ان علامت نفی و جزو دوم به معنی آریایی و ایرانی جمعاً غیر آریایی ناایرانی، در پهلوی انیران و در پارسی انیران و مخفف آن انیران بمعنی بیگانه و غیر ایرانی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین).
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی میباشد، (از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 32)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
دو پوستک دراز را گویند مانند سر پستان که از زیر گلوی گوسفند و بز آویخته می باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی است. (ناظم الاطباء). عربی و تثنیۀ زنمه، دو گوشوار گوسفندو برهان در اشتباه است، فارسی نیست. رجوع به مادۀ زنم و زنمه شود. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
دهی است بزرگ از توابع حمص در راه بریه بین بریه و سخنه و ارک که مردم آن همه نصاری هستند. ابوحذیفه در فتوح الشام گوید: خالد بن ولید از تدمر به قریتان وارد شد. و این همان است که آن را حوارین خوانند، و میان آن و تدمر دو مرحله است. و ابن قیس رقیات در شعر خود از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَرْ یَ)
تثنیۀ قریه
لغت نامه دهخدا
(قَرْ یَ)
مکه و طائف است. در قرآن آمده است: و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم. (قرآن 31/43). و شعر معن بن اوس نیز همان دو شهر را اراده میکند:
لها مورد بالقریتین و مصدر
لفوت فلاه لاتزال تنازله.
(معجم البلدان)
نام دو ده قران و ملهم از بنی سحیم در یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نام درختی کوهی که میوۀ آن سرخ و قابض است. قرانیا. به ترکی قزلجق گویند. و به قول بعضی، آلوچۀ جنگلی است. (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 184 الف) (اشتینگاس). آلوی جنگلی یا قسمی درخت جنگلی که چوبی سخت دارد و بزبان گیلانی چپ چپی نامند. (ناظم الاطباء). غینزان به تقدیم یاء بر نون نیز گفته اند. (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ناخدای کل در کشتیهای جنگی قدیم، کاپیتان. کاپیتن. درجه ای از درجات لشکری معادل با سروان (اصطلاح امروزی) و سلطان (اصطلاح سابق). و رجوع به کاپیتن شود، ریش سفید صاحب اختیار مهمات پادشاه فرنگ و کسی که از جانب پادشاه فرنگ داروغۀ بندرعباس باشد. (آنندراج). فرمانده متصرفات پرتقالی را در خلیج فارس بدین عنوان می خواندند. (فرهنگ فارسی معین). کاپیتن. کاپیتان. کبیتان. (از فرهنگ فارسی معین) : چون این اخبار به هرموز رسید فیروز شاه والی هرموز و کپیتان فرنگیه هر کدام جمعی از جنود خود را به استرداد ملک بحرین مأمور ساخته فرستاد. (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین).
خوشا دمی که کپیتان حسن یار شود
ز فیض باده کشی سید گلستانه.
میرنجات (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان. در 4 هزارگزی شمال باختری رودسر طرفین راه شوسۀ رودسر به لنگرود واقع است. جلگه و مرطوب است. 891 تن سکنه دارد. از نهر پل رود مشروب میشود. از محصولاتش برنج، چای، کنف و ابریشم است. صیفی کاری دارد. شغل اهالی زراعت است. ماشین برنج کوبی کوچکی نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ)
تثنیۀ کلیه. (از منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه، هر دو گرده. (ناظم الاطباء). کلیتین. و رجوع به کلیتین شود، آنچه از چپ و راست پیکان تیر باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَقَ)
دو دائرۀ سینۀ اسب. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به بنیقه شود.
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
تأنیث اثنان. دو، دو زن. ثنتان ثنتان، دو دو
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
آنکه دومین کس باشد در مهتری و فضیلت. مهتر دوم در مهتری، مرد بی عقل و بی رای و رای تباه. ج، ثنیه
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید، نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
جمع واژۀ ثنی. شتران نر در سال ششم درآمده. ثناء
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثنتان
تصویر ثنتان
دو تا دو تا زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیستان
تصویر نیستان
جاییس که در آن نی فراوان روید: نی زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنپتان
تصویر کنپتان
فرانسوی آگاه کاردان سر رشته دار
فرهنگ لغت هوشیار
کاپیتان (فرمانده متصرفات پرتغالی را در خلیج فارس بدین عنوان میخواندند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیتان
تصویر کبیتان
کپیتن بنگرید به کپیتن کاپیتان (قاجار یه) : (کبیتان پری دو جانشین بالیوز موقتی (بندر بوشهر)) (مراه البلدان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیران
تصویر انیران
خارجی، غیر ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیقتان
تصویر بنیقتان
پیش سینه: در اسپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیستان
تصویر نیستان
((نِ یا نَ یَ))
نی زار، کشت زار نیشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیران
تصویر انیران
غیر ایرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
((اَ نِ))
افسانه، گفتار و سخن بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیران
تصویر انیران
نام فرشته ای در دین زردشتی، نام روز سی ام از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی معین