نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید، نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند
نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید، نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند
گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، زینیان، نینیا، ساسم، جوانی، نغن، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعمِ کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، زینیان، نینیا، ساسِم، جِوانی، نَغَن، نَغنَخوٰاد، نَغنَخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
التقاء ثریان و ثروان، نم به نم رسیدن، یعنی بحدی باران آمدن که بزمین فرو شود تا با نم و تری زیر زمین تلاقی کند و نیز التقاء ثریان و التقاء ثروان. فزودن شرف أب بر شرف ام ّ
التقاء ثَریان و ثَروَان، نم به نم رسیدن، یعنی بحدی باران آمدن که بزمین فرو شود تا با نم و تری زیر زمین تلاقی کند و نیز التقاء ثَرَیان و التقاء ثروان. فزودن شرف أب بر شرف ام ّ
جسمانیات. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مادی و مادیات. (ناظم الاطباء) ، اولادی که از یک پدر و یک مادر باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل و تن شود
جسمانیات. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مادی و مادیات. (ناظم الاطباء) ، اولادی که از یک پدر و یک مادر باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل و تن شود
ژنیان. نانخواه را گویند و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نانخواه. (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) : آبله زیب روی خوبان است لذت نان نگر ز زنیان است. شهاب الدین (از جهانگیری)
ژنیان. نانخواه را گویند و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نانخواه. (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) : آبله زیب روی خوبان است لذت نان نگر ز زنیان است. شهاب الدین (از جهانگیری)
از ’ب ن ی’، بنیاد. بن لاد. (فرهنگ فارسی معین). بنیاد و بنلاد. (ناظم الاطباء) : و آن سخن خود نه چیز و حرفش چیز چیزها را حروف او بنیان. ناصرخسرو. گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه پست یاپیش که بر برف بود بنیان. ناصرخسرو. قوی چار بنیان ارکانش چندان که دور فلک هفت بنیان نماید. خاقانی. این کعبه را که سد سکندر حریم اوست خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد. خاقانی. ، کسی را بر دهانۀ توپ بستن و توپ را آتش کردن، چنانکه محکوم پاره پاره شود. و رجوع به توپ شود
از ’ب ن ی’، بنیاد. بن لاد. (فرهنگ فارسی معین). بنیاد و بنلاد. (ناظم الاطباء) : و آن سخن خود نه چیز و حرفش چیز چیزها را حروف او بنیان. ناصرخسرو. گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه پست یاپیش که بر برف بود بنیان. ناصرخسرو. قوی چار بنیان ارکانْش چندان که دور فلک هفت بنیان نماید. خاقانی. این کعبه را که سد سکندر حریم اوست خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد. خاقانی. ، کسی را بر دهانۀ توپ بستن و توپ را آتش کردن، چنانکه محکوم پاره پاره شود. و رجوع به توپ شود