جدول جو
جدول جو

معنی ثنیان - جستجوی لغت در جدول جو

ثنیان
(ثِ)
جمع واژۀ ثنی. شتران نر در سال ششم درآمده. ثناء
لغت نامه دهخدا
ثنیان
(ثِ)
نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید، نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند
لغت نامه دهخدا
ثنیان
(ثُ)
آنکه دومین کس باشد در مهتری و فضیلت. مهتر دوم در مهتری، مرد بی عقل و بی رای و رای تباه. ج، ثنیه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنیان
تصویر زنیان
گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، زینیان، نینیا، ساسم، جوانی، نغن، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
بنیاد، شالوده، پی، بنا
فرهنگ فارسی عمید
(ثَرْ)
تر
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان آویزبخش اهرم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است و 452 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(ثَ نی یَ)
دو از ثنایا. (دندان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ نی یا)
جمع واژۀ ثنیّه. ناقه های در سال ششم درآمده، مادیان های در چهارم آمده، گوسفندان و گاوان در سیم درآمده
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
تأنیث اثنان. دو، دو زن. ثنتان ثنتان، دو دو
لغت نامه دهخدا
(ثَ رَ)
التقاء ثریان و ثروان، نم به نم رسیدن، یعنی بحدی باران آمدن که بزمین فرو شود تا با نم و تری زیر زمین تلاقی کند و نیز التقاء ثریان و التقاء ثروان. فزودن شرف أب بر شرف ام ّ
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام حوض نعمان است. و آن برکه ای بوده آب آن در نهایت شوری و تلخی و به برکت قدوم سرور کاینات آب آن شیرین شد. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جسمانیات. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مادی و مادیات. (ناظم الاطباء) ، اولادی که از یک پدر و یک مادر باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل و تن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن است که 988 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(ژِنْ)
نانخواه و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان ریزند. (برهان). همان زنیان است به زای تازی که نانخواه باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
خانه ژنیان یا خان ژنیان، نام منزلی و دهی است نزدیک به شیراز. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
ژنیان. نانخواه را گویند و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نانخواه. (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) :
آبله زیب روی خوبان است
لذت نان نگر ز زنیان است.
شهاب الدین (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(رَ طَ)
قنی . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنی و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
لازم گرفتن حیا را، پردگی و خانه نشین کردن دختر را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ورزیدن و کسب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خوشنود گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). قنی . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از ’ب ن ن’، کار. (منتهی الارب). کار و کسب. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(عُنْ / عِنْ)
بمعنی عنوان است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به عنوان (ع ن / ع ن ) شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
از ’ب ن ی’، بنیاد. بن لاد. (فرهنگ فارسی معین). بنیاد و بنلاد. (ناظم الاطباء) :
و آن سخن خود نه چیز و حرفش چیز
چیزها را حروف او بنیان.
ناصرخسرو.
گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه
پست یاپیش که بر برف بود بنیان.
ناصرخسرو.
قوی چار بنیان ارکانش چندان
که دور فلک هفت بنیان نماید.
خاقانی.
این کعبه را که سد سکندر حریم اوست
خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد.
خاقانی.
، کسی را بر دهانۀ توپ بستن و توپ را آتش کردن، چنانکه محکوم پاره پاره شود. و رجوع به توپ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنیان
تصویر قنیان
شرمباوری، پردگی خانه نشین کردن دختررا، وزیدن، خوشنود گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیان
تصویر غنیان
بی نیاز از شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنیان
تصویر عنیان
برنام، سر نامه ور نامه، نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیان
تصویر تنیان
جسمانیات، مادی و مادیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثریان
تصویر ثریان
از ریشه پارسی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنتان
تصویر ثنتان
دو تا دو تا زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیان
تصویر زنیان
تخمی است که آنرا بر روی نان پاشند نانخواه
فرهنگ لغت هوشیار
بنیاد بنلاد، دیوار بست، بنا. بنیاد شالوده بنلاد، دیوار بست، ایوان، جایباش ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنیان
تصویر ذنیان
پای شیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
((بُ))
شالوده، بنیاد، بنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنیان
تصویر زنیان
((زِ))
ژنیان. زینان. زینیان، تخمی است که آن را بر روی خمیر نان پاشند، نانخواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
بنیاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
مبنا، اصل
فرهنگ واژه فارسی سره