جدول جو
جدول جو

معنی ثلثلان - جستجوی لغت در جدول جو

ثلثلان
(ثُ ثُ /ثِ ثِ)
سگ انگور. عنب الثعلب. (ابن البیطار) ، گیاه خشک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلالان
تصویر گلالان
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در آذربایجان غربی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثلثان
تصویر ثلثان
دو سوم، دو قسمت از سه قسمت چیزی
ثلثان شدن شراب: جوشاندن شراب تا دوثلث آن تبخیر شود و یک ثلث باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثلثان
تصویر ثلثان
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلجلان
تصویر جلجلان
گشنیز، تخم گشنیز، دانۀ کنجد، دانۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ قَ)
تثنیۀ ثقل. ثقلین، آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن:
شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو
شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است.
منوچهری.
، سید ثقلان، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه:
زانکه تو هم نام سید ثقلانی
مادح هم نام سیدالثقلانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(هَُ لَ)
ایل کرد از طوایف پشتکوه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان اسلام آباد غرب که دارای 15 آبادی و در حدود چهارهزار تن سکنه است. آب آن از رود محلی و چشمه تأمین میشود و محصول عمده اش گندم و جو و لوبیا و لبنیات است. قراء مهم آن عبارتند از: کهره، چشم ماهی، جوب شهر و پشت تنگ. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ)
نقطه ای است در چهارفرسخی بیرجند که معدن مس دارد. (از جغرافیای اقتصادی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت مذکر از ثکل. مرد فرزندمرده یا دوست گم کرده
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ویران کردن به این که بن را برآورد: ثلثله تراب، ثل ّ تراب
لغت نامه دهخدا
(ثُ ثَ)
دو ثلث، قسمی از خط عربی. (ابن الندیم). قطّ قلم ثلثین به پهنای موی یال برذون است
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ)
درختی است کلان که برگهای آن مانند برگ درخت قرم است. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نوعی از شور گیاه
لغت نامه دهخدا
(ثُ لَ)
سه شنبه، ثلاثاء
لغت نامه دهخدا
عنب الثعلب. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 60هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 34هزارگزی خاور راه شوسۀ مهاباد به سردشت. منطقه ای است کوهستانی، هوای آن سرد و دارای 310 تن سکنه است. آب آن از رود خانه خورخوره و محصول آن غلات، توتون و حبوبات میباشد. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محل بفاصله 5000هزار گز به نام گلالان بالا و پائین مشهور است. سکنۀ گلالان بالا 215 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُلْ لا)
کسی که صرفه جویی خانه را به وی واگذار کرده باشند. (ناظم الاطباء). کسی که اقتصاد خانه به او واگذار شده باشد. (از اشتینگاس) ، کسی که هر کاری را مرتکب گردد. (ناظم الاطباء) ، بزرگ خانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیۀ شریف. (تاج العروس). کوهی است در عالیه. (میدانی). و گویند در بلاد بنی نمیر است. (مراصد الاطلاع). شعرا و نویسندگان بدان تمثل کنند. مثل ثهلان، یعنی باوقار. بارزانت و حلیم و نیز گران چنانکه گویند: اثقل من ثهلان. و بلند و مرتفع:
براند خسرو مشرق بسوی بیلارام
بدان حصاری کز برج او خجل ثهلان.
عنصری.
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و ثهلان.
خاقانی.
شراری جهد ز آهن نعل اسبش
که حرّ اقش اروند و ثهلان نماید.
خاقانی.
پیش آن بادپرستان بشکوه
کوه ثهلان شوم انشأاﷲ.
خاقانی.
چون خور بر اسب قلۀ سنجدبش آمدن
از نعل قله، قلۀ ثهلان شکستنش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 530).
حلمش بسوی قلۀ ثهلان نظر نمود
نشمرد جز غبار و کلوخی محقرش.
محمد دقایقی مروزی
لغت نامه دهخدا
نام مرکز خرّۀ اسالم در طوالش گیلان، نام رودی میان گرگان رود و شفارود طالش
لغت نامه دهخدا
(فُ لُ)
از قرای اصفهان. (منتهی الارب) (معجم البلدان) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
قلقل یا گیاه دیگری است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قلقل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، دارای 265 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و حبوبات و صیفی و چغندرقند و میوه و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. خلیلان از دو محل نزدیک بهم تشکیل شده و به خلیلان علیا و سفلی مشهورند. سکنۀ علیا 180 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ثُ لُ)
دو سه یک. دو حصه از جملۀ سه حصه. (غیاث اللغه). رجوع به دو ثلث شود. چهار دانگ. (زمخشری) ، ثلثان شدن شراب، جوشاندن شراب تا آنکه دو ثلث آن تبخیر شود و یک ثلث بجای ماند، ثلثان و ربع، پنج دانگ و نیم. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(ثَ لِ / ثَ لَ)
عنب الثعلب. سگ انگور. تاجریزی. طولیدون. فنا. (اختیارات بدیعی). غرغره کردن با آب آن ورم زبانرا نافع باشد و خوردن آن قطع احتلام کند. (برهان قاطع). رجوع به تاجریزی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
کوه... کوهی است که خط سرحدی عراق و ایران از قلۀ آن عبور می کند. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 134 شود
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
آبی است از بنی اسد در جانب حبشه. (مراصد الاطلاع) ، نام موضعی است
لغت نامه دهخدا
گشنیز کنجد دانه انجیر کنجد. توضیح در بعض کتب این کلمه مرادف با گشنیز نیز ذکر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلثان
تصویر ثلثان
سگ انگور از گیاهان یک از سه
فرهنگ لغت هوشیار
اناردشتی از گیاهان گیاهی است از تیره پروانه واران که بالغ بر 200 گونه دارد و همه متعلق به نواحی حاره زمینند قلقل قلاقل قلاقلا انار دانه دشتی رمان البری انار صحرایی. توضیح دانه این گیاه راحب البلسان و بشام نامند که در تداوی مورد استعمال دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه مثل: دو مثل، دو امری که مشارک باشند در حقیقتی واحد از آن روی که ایشان چنین باشند چون انسان و اسب که مختلفانند و جسمیت ایشان هر دو متماثلانند و بالاخره مثلان دو چیزی هستند که هر یک از آنها جانشین دیگری شود مانند دو سیاهی در مقابل متخلفان که هیچ یک جانشین دیگری نمیشوند مانند سیاهی وسفیدی و حرکت و سکون
فرهنگ لغت هوشیار
آدمی و پری (اسم تثنیه ثقل) آدمی و پری آدمیان و پریان انس و جن ثقلین. یا سید ثقلان. رسول اکرم صلی الله علیه و آله. آدمی و پری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثهلان
تصویر ثهلان
نام کوهی است، نام مردی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلثان
تصویر ثلثان
((تُ لُ))
دو سه یک، دو حصه از جمله سه حصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقلان
تصویر ثقلان
((ثَ قَ))
انسان و جن
فرهنگ فارسی معین