جدول جو
جدول جو

معنی ثلب - جستجوی لغت در جدول جو

ثلب
(ثُ)
جمع واژۀ ثلوب
لغت نامه دهخدا
ثلب
(ثَ لِ)
چرکن، نیزۀ رخنه دار، مردی ثلب، مردی عیب ناک
لغت نامه دهخدا
ثلب
(ثَ)
عیب. ج، ثلاب
لغت نامه دهخدا
ثلب
(تَ)
سرزنش کردن. نکوهیدن. عیب نمودن. نقص کردن، راندن، برگردانیدن، رخنه کردن
لغت نامه دهخدا
ثلب
(ثِ)
نام صحابی است و یا آن تلب است. صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
ثلب
سرزنش کردن
تصویری از ثلب
تصویر ثلب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلب
تصویر آلب
(پسرانه)
(سکون لام و ب) دلیر، پهلوان
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ ثَلْ لِ)
ثلب گردیدن شتر. و ثلب، شتر پیر دندان و موی دم ریخته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیب شود
لغت نامه دهخدا
(ثِ لَ بَ)
جمع واژۀ ثلب
لغت نامه دهخدا
(ثِ بَ)
تأنیث ثلب. ناقۀ پیر دندان و موی فروریخته
لغت نامه دهخدا
(حِ لِ)
دردی روغن و مسکه. (منتهی الارب). خره. حثلم. حثفر. عکر
لغت نامه دهخدا
(اَ/اِ لَ)
سنگ و خاک ریزه. (صراح) (مهذب الاسماء). خاک و سنگها. سنگریزه ها. (منتهی الارب). یقال: بفیه الاثلب
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نام آبی است مر غطفان را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثلاب
تصویر ثلاب
جمع ثلب، آک ها وارونه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
سوراخ کردن، بلند پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغب
تصویر ثغب
ذبح کردن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلب
تصویر ثعلب
روباه ماده یا عام است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرب
تصویر ثرب
سرزنش کردن و بمعنی پیه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلب
تصویر جلب
گناه کردن، کشاندن، کشیده شدن، کشیدن از جائی به جای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلب
تصویر چلب
شور و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلب
تصویر حلب
شیر دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلج
تصویر ثلج
برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلث
تصویر ثلث
سه یک
فرهنگ لغت هوشیار
ناخن، برگ تاک، پرده دل، مرد زن پسند دل خرما پیه خرما، پوسته پوست درخت دار پوست، لای سیاه لجن ابر بی بار، درخش خراشیدن به ناخن، بریدن ، پاره کردن، هوشربایی، گزیدن، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلع
تصویر ثلع
سر شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخ، ترک -1 رخنه کردن در، ترک دادن، بینی بریدن، اسقاط فاء فعولن است تا (عولن) بماند (فع لن) بجای آن نهند و ثلم دراشعار عرب است و در شعر فارسی نیاید، جمع ثلمت (ثلمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
جامه، لباس
فرهنگ لغت هوشیار
زن شوهر دیده که اکنون بی شوهر است بطلاق یا مرگ شوهر، بیوه، مقابل دوشیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاب
تصویر ثاب
دهان دره کردن، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلب
تصویر زلب
جمع زلبه، نواله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلب
تصویر دلب
پارسی تازی گشته دلب چنار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلب
تصویر آلب
گرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلب
تصویر قلب
دل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلب
تصویر جلب
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلب
تصویر طلب
بستان کاری، جستن، خواست
فرهنگ واژه فارسی سره