جدول جو
جدول جو

معنی ثلاثون - جستجوی لغت در جدول جو

ثلاثون
(ثَ)
سی. و آن ملحق بجمع است نه جمع
لغت نامه دهخدا
ثلاثون
سی 30 سی
تصویری از ثلاثون
تصویر ثلاثون
فرهنگ لغت هوشیار
ثلاثون
((ثَ))
سی
تصویری از ثلاثون
تصویر ثلاثون
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلاگون
تصویر طلاگون
(دخترانه)
طلا (عربی) + گون (فارسی) مانند طلا، مانند زر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلاخون
تصویر پلاخون
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ ثی یَ)
تأنیث ثلاثی، کلمه ثلاثیه، کلمه سه حرفی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حکیمی بوده مشهور و معروف در زمان عیسی علیه السلام (!) و استاد ارسطو معلم اول. (برهان). افلاطون:
کسی که ش فلاطون بده ست اوستاد
خردمند و بادانش و بانژاد.
فردوسی.
نمازی کز سه علم آرد فلاطون، پیرزن بینی
که یک دم چار رکعت کرد، حاصل شد دوچندانش.
خاقانی.
فلاطون و والیس و فرفوریوس
که روح القدس کردشان دستبوس.
نظامی.
گر فلاطون به حکیمی سخن عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش.
سعدی.
آن نشنیدی که فلاطون چه گفت
مور همانا که نباشد پرش.
سعدی.
رجوع به افلاطون شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ / ثُ)
روز سه شنبه، بر یهودان این روز مبارک است. (غیاث اللغه). ثلثاء. ج، ثلاثاوات
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نقیبان لشکر را گویند. (برهان) (آنندراج). ظاهراً مصحف قلاووز. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
هشتاد. ثمانین
لغت نامه دهخدا
(بِلْ لا دُنْ)
بلادن، که گیاهی است. رجوع به بلادن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
دهی از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم واقع در 23 هزارگزی شمال باختر کلدکی، کنار راه مالرو سیمکان به میمند. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنه 165 تن. آب آن از رود خانه سیمکان و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. این آبادی را کاکون هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
زاج است. (فهرست مخزن الادویه). فلامسوس. فلامن
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام پهلوانی و بهادری بوده. (برهان) (آنندراج). نام پهلوانی بوده. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). مصحف کلاهور. (حاشیۀ برهان مصححح دکتر معین)
لغت نامه دهخدا
(طَلْ لا)
جمع واژۀ طلاّب. (منتهی الارب). رجوع به طلاب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ علانیه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ تِ)
دهی است از بخش نور شهرستان آمل. دارای یک درمانگاه مجهز و مورد استفادۀ دهکده های مجاور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
آبی است از بنی اسد در جانب حبشه. (مراصد الاطلاع) ، نام موضعی است
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
سی
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
جمع واژۀ ملاّح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ملاّح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ ملاح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ملاح شود
لغت نامه دهخدا
(تِ مُ)
پادشاه سالامین پدر آژاکس است
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلارون
تصویر قلارون
نقیبان لکشر غلارون سرلشکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلافون
تصویر پلافون
فرانسوی آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثاء
تصویر ثلاثاء
بهرام شید (سه شنبه)، سه شنبه بازار سه شنبه (روز)،جمع ثلاثاوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثیه
تصویر ثلاثیه
مونث ثلاثی: کلمه ثلاثیه (کلمه سه حرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمانون
تصویر ثمانون
هشتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثین
تصویر ثلاثین
سی 30 سی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمانون
تصویر ثمانون
((ثَ))
هشتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثلاثین
تصویر ثلاثین
((ثَ))
سی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثلاثه
تصویر ثلاثه
سه گانه
فرهنگ واژه فارسی سره
پهلوان پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
یکی از شکارگاه های منطقه ی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
به وقت سحر، سحر هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی