جدول جو
جدول جو

معنی ثغامه - جستجوی لغت در جدول جو

ثغامه
(ثَ مَ)
یکی ثغام. ج، اثغماء. درمنۀ سپید و پیری را بدان تشبیه کنند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چغامه
تصویر چغامه
چکامه، شعر، قصیده، چامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغامه
تصویر بغامه
غول بیابانی، غولی که گمان می رود در بیابان باشد، شخص درشت، بدقواره و زشت، غول بیابان
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ مَ)
یک یزبن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
درمنۀ سپید. (منتهی الارب). جاورد. سپید خار. (مهذب الاسماء). در ترجمه کتاب صیدنۀ ابوریحان بیرونی آمده است: گفته اند نبات ثغام آن نباتی است که عرب او را حلی گوید و به فارسی او را سفیدگیاه گویند باریکتر است و ضعیف تر و به او مشابهت دارد و لیث گوید ثغامه نباتی است باساق و سر او بسر شیخ مشابهت دارد و شکوفه و میوۀ او سفید بود و سفید شدن موی را از پیری به او تشبیه کنند و حسّان بن ثابت در این معنی گفته است:
اما تری رأسی تغیّر لونه
شمطاً فأصبح کالثغام الممحل.
و ثعلب از ابن الأعرابی روایت کند که ثغام درختی است که نبات او سفید بودمانند برف و در این معنی شعری ایراد کرده:
اذا رایت صلفافی الهامه
و حدباً بعد اعتدال القامه
و صار رأس الشیخ کالثغامه
فأیس من الصحه و السلامه
لغت نامه دهخدا
(طَ)
یکدیگر را اندوهگین کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضُ مَ)
آنچه بدندان گزیده براندازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
هر چیز خواسته و مطلوب. (ناظم الاطباء). خواسته و مطلوب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ)
گول. (منتهی الارب). ابله. نادان. احمق. فرومایه
لغت نامه دهخدا
(ثُ مَ)
زن تباه کار. زانیه
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ / مِ)
سرواد و شعر و چکامه. (فرهنگ اسدی ذیل لغت سرواد حاشیۀ ص 107) قصیده را گویند و آن بیتی چند باشد متوازیۀ متشارکه در ردیف و قافیه. مبتنی بر مطلعی و گریز و شرطیه زیاده بر هفده بیت. (برهان). بمعنی قصیده و شعر. (انجمن آرا) (آنندراج). به اصطلاح عروض، قصیده یعنی بیتی چند متوازی و مشترک در ردیف و قافیه. و دارای مطلعو گریز و شرطیه و زیاده بر هفده بیت. (ناظم الاطباء). مبدل چگامه. (فرهنگ نظام). قصیده و چکامه و چگامه. نوعی از اقسام شعر که در اصطلاح عروضی قصیده و چکامه نیز گویند. و رجوع به چکامه و چگامه و قصیده شود
لغت نامه دهخدا
(ثِ مَ)
زوجه. زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ مَ)
ابن اثال الحنفی. رئیس یمامه از مردم قبیلۀ بنی حنیفه. پیغمبر در سال ششم هجری سلیطبن عمرو را بدعوت با نامه نزد او فرستاد او در یکی از غزوات اسیر مسلمین شد و مدت سه روز رسول صلوات الله علیه به وی تکلیف قبول اسلام کردو وی نپذیرفت و سپس رسول اکرم او را عفو فرمود و اوپس از خلاصی بازگشت و بارغبت و میل خویش مسلمانی گرفت و آنگاه که مسیلمه در یمامه خروج کرد و مردم یمامه به وی گرویدند او از متابعت مسیلمه سرباز زد و گروهی از بنی حنیفه را از پیروی مسیلمه منع کرد و با جیشی که از جانب پیغمبر صلوات الله علیه به تنکیل مسیلمه مأمور گردید دستیاری کرد تا آنکه مسیلمه بهزیمت شد لیکن مردم بنی قیس به کین مسیلمه وی را شهید کردند
لغت نامه دهخدا
(ثُ مَ)
صخیرات الثمامه یکی از منازل پیغمبر بود بسوی بدر. نام معروف آن صخیرات الثمام است و بعضی صخیرات الیمام گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ مَ)
تأنیث ثاغم
لغت نامه دهخدا
(ثُ مَ)
نام شهری است در زمین عقیل. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
ابر گردیدن هوا. (ناظم الاطباء). ابر شدن سماء. (از اقرب الموارد). ابرناک بودن آسمان. (آنندراج). ابرناک گردیدن هوا: اغامت السماء و اغیمت بالنقص و التمام. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ / مِ)
غول بیابانی را گویند. (برهان) (از مؤید الفضلاء) (سروری) (از رشیدی) (ناظم الاطباء). غول بیابانی است و گویند آن از جنس اهرمن و دیو و حیوانی است که دربیابان ها مسافران را براه خطا برد و هلاک کند. (انجمن آرا) (آنندراج). دیو گمراه کننده در بیابان که نام دیگرش غول است. (فرهنگ نظام). بغانه. (جهانگیری) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام). و رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(غامْ مَ)
مؤنث غام ّ. لیلهٌ غامه، شب سخت گرم، شب اندوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بغامه
تصویر بغامه
غول غول بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
ناکس فرومایه، هیچکاره (در فرهنگ فارسی معین طغام رمن طغامه دانسته شده طغامه یکان واحد طغام است و این دو واژه هیچیک رمن جمع ندارد) مرد رذل سفله جمع طغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغامه
تصویر اغامه
ابرناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغامه
تصویر چغامه
شعر، قصیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعامه
تصویر ثعامه
زن تبهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغام
تصویر ثغام
درمنه درمنه سپید از گیاهان شادزد گونه خار است جاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغامه
تصویر رغامه
دلخواه خواسته، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغامه
تصویر طغامه
((طَ مَ یا مِ))
مرد رذل، سفله، جمع طغام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغامه
تصویر چغامه
((چَ مِ))
قصیده، شعر، چکامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغامه
تصویر بغامه
((بَ مِ))
غول، غول بیابانی
فرهنگ فارسی معین