جدول جو
جدول جو

معنی ثعلبتان - جستجوی لغت در جدول جو

ثعلبتان
(ثَ لَ بَ)
دو قبیله از عرب یعنی ثعلبه بن جدعاء و ثعلبه بن رومان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
مار بزرگ، اژدها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلستان
تصویر لعلستان
معدن لعل
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بَ)
بصیغۀ تثنیه، دو طاس بازی نرد و آن را کعبتین نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کعبتین شود
لغت نامه دهخدا
عنب الثعلب. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(شُبَ)
پشته ای است که دو شاخ بلند دارد یا این دیگر است. (منتهی الارب). کوهی است که دو برآمدگی شاخ مانند دارد. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ طَ)
دو طوقی که در گردن قمری و برخی پرندگان دیگر است. (از اقرب الموارد). رجوع به علاطان شود، دو مهره ای که بر گردن برخی کودکان آویزند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
بصیغۀ تثنیه، بیت الحرام و بیت المقدس. (ناظم الاطباء). آن را کعبتین نیز می گویند
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
بامداد و شام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ)
تثنیۀ ثعلب. دو روباه، روباه. و درکنز ثعلبان بضم اول و سوم روباه نر. (غیاث اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ)
معدن لعل
لغت نامه دهخدا
(ثُ لَ)
روباه نر، ذوثعلبان، بیماریی است
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
مار بزرگ. مار عظیم. اژدها. (غیاث اللغه) (نصاب الصبیان) (السامی فی الاسامی). اژدر. (بحر الجواهر). یا خاص است به مار نر. یا مطلق مار است. تنین. برغمان. برسان. ج، ثعابین:
میر موسی کف، شمشیر چو ثعبان دارد
دست فرعون و جنودش کند ازما کوتاه.
منوچهری.
در کف او بزخم فرعونان
نیزۀ سرگرای ثعبان باد.
چو هنگام عزائم زی معزّم
بتک خیزند ثعبانان ریمن.
منوچهری.
روز در چشم من چو اهرمنست
بند بر پای من چو ثعبانیست.
مسعود سعد.
دست موسی گشت گوئی عارض رخشان او
زلف او ثعبان موسی چشم او چون سامری.
معزی
جمع واژۀ ثعب. آبراهه های وادی. ج، ثعابین
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثعلبان
تصویر ثعلبان
روباه نر
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلبتان
تصویر حلبتان
بام و شام که شیر دوشی انجام می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعلستان
تصویر لعلستان
لالستان کان لال معدن لعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
مار بزرگ و عظیم، اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
((ثُ))
مار بزرگ، اژدها
فرهنگ فارسی معین