جدول جو
جدول جو

معنی ثعجره - جستجوی لغت در جدول جو

ثعجره
(تَ سَقْ قی)
ریختن آب و اشک و مانند آن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
کفته گردیدن بینی
لغت نامه دهخدا
(ثُ رَ)
میانۀ سینه یا اعلای آن، گرداگرد مغاک چنبر گردن، بروت شتر، پارۀ پریشان از گیاه و جزآن، میان وادی و فراخی آن. ج، ثجر
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
هیئت بست دستار. یقال فلان حسن العجره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُرَ)
نام اسب نافع غنوی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
جای سطبری و درشتی از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). موضع العجر. (اقرب الموارد) ، گره رگ و پی. (منتهی الارب). گره در عروق بدن. (اقرب الموارد) ، گره چوب و جز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). العقده فی الخشب و الخیط و نحوهما. (اقرب الموارد) ، عیب و منقصت، هر آنچه در وی پیشی نمایند و پنهان کنند، کارهای مشکل و دشوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
والد کعب صحابی است (منتهی الارب). اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجره
تصویر عجره
گره رگه در چوب، کارپیچیده
فرهنگ لغت هوشیار