جدول جو
جدول جو

معنی ثعبان - جستجوی لغت در جدول جو

ثعبان
مار بزرگ، اژدها
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
فرهنگ فارسی عمید
ثعبان
(ثُ)
مار بزرگ. مار عظیم. اژدها. (غیاث اللغه) (نصاب الصبیان) (السامی فی الاسامی). اژدر. (بحر الجواهر). یا خاص است به مار نر. یا مطلق مار است. تنین. برغمان. برسان. ج، ثعابین:
میر موسی کف، شمشیر چو ثعبان دارد
دست فرعون و جنودش کند ازما کوتاه.
منوچهری.
در کف او بزخم فرعونان
نیزۀ سرگرای ثعبان باد.
چو هنگام عزائم زی معزّم
بتک خیزند ثعبانان ریمن.
منوچهری.
روز در چشم من چو اهرمنست
بند بر پای من چو ثعبانیست.
مسعود سعد.
دست موسی گشت گوئی عارض رخشان او
زلف او ثعبان موسی چشم او چون سامری.
معزی
جمع واژۀ ثعب. آبراهه های وادی. ج، ثعابین
لغت نامه دهخدا
ثعبان
مار بزرگ و عظیم، اژدها
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
فرهنگ لغت هوشیار
ثعبان
((ثُ))
مار بزرگ، اژدها
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعبان
تصویر شعبان
(پسرانه)
نام ماه هشتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شعبان
تصویر شعبان
ماه هشتم از ماه های سال هجری قمری، بین رجب و رمضان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوبان
تصویر ثوبان
بازگشتن، شفا یافتن بیمار و برگشت تندرستی و فربهی او پس از لاغری بیماری
فرهنگ فارسی عمید
(ثُبْ با)
از اعلام مردان عرب از جمله پدر سعید بن ثبان و او محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ابن ابراهیم، ابوالفیض. شیخ ذوالنون مصری یکی از اکابر عرفاء صاحب کرامات و خوارق عادات و وفات او بسال هجری قمری بود. رجوع به ابی الفضل ثوبان... و نیز رجوع به ذوالنون مصری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
ثوب. ثؤب. بازگشتن پس از رفته بودن، ثوبان مردم، گرد آمدن ایشان، ثوبان جسم، فربهی گرفتن پس از لاغری از مرض، ثوبان حوض، پر آب شدن یا نزدیک به پری شدن آن، ثوبان ماء، گرد آمدن آب پس از رفته بودن
لغت نامه دهخدا
(زُ)
نام جد محمد بن نعمه بن محمود بن زعبان که شاعری است متأخر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام پسر ربیعه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شهری است در مرزهای واقع میان حلب و شمشاط در نزدیکی فرات، و آن قلعه ای است زیر کوهی که زلزله آن را خراب کرد و سیف الدوله دوباره آن را ساخت. (از معجم البلدان) (از یادداشت مؤلف). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
گرگ جوان
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام روستائی است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام ماه هشتم از ماههای تازیان. ج، شعبانات، شعابین. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نام ماهی که دردورۀ جاهلی عاذل می گفتند. (از السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). نام ماه شعبان بدان جهت که شتاب می گذرد. (از منتهی الارب). وعل، نام شعبان در نزد قدما. (از اقرب الموارد). وعل. (منتهی الارب). نام ماهی است چون در این ماه خیر کثیر منشعب می گردد و ارزاق عباد منشعب می شوند و تمامی امور مقدرۀ عالم علیحده علیحده می شوند لهذا به این اسم مسمی گشت. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). ماه هشتم از ماههای قمری عرب پس از رجب و پیش از رمضان، و هلال آن را به گل بینند و روز سوم آن عید مولود حسین بن علی (ع) و روز پانزدهم آن عید تولد امام دوازدهم و پانزدهم آن ایام البیض است که اعمال مستحبه ای دارد. (یادداشت مؤلف) :
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
آدینه ها و عید نه شعبان و نه رجب.
ناصرخسرو.
کس دگر باره به این دم نرسد
می بخور گرچه مه شعبان است
بخدا ار بحقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسان است.
انوری.
... در آخر شعبان بخورم چندان می
کاندررمضان مست بیفتم تا عید.
(منسوب به خیام).
- غزال شعبان، نام حیوان کوچکی است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان خدابندۀ بخش قیدار شهرستان زنجان. سکنۀ آن 307 تن و آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و بن شن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام آبی مر بنی ابی بکر بن کلاب را. (منتهی الارب) (از معجم البلدان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام قبیله ای از حمیر در یمن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ناصرالدین اشرف بن حسین بن ناصر بن فلاون. یکی از پادشاهان ممالیک بحری (جلوس 778- 764 هجری قمری) وی در مقابل حملات عماره پادشاه قبرس به سفاین طرابلس شام و اسکندریه دفاع کرد. (فرهنگ فارسی معین)
ابن اسحاق اسراییلی، معروف به ابن حافی متطبب. او راست: رساله ای در دخان (تنباکو) و آن را از اسپانیایی (تألیف موروس) به عربی ترجمه کرده است. (یادداشت مؤلف)
ابن حسین قسطمونی. او راست: رساله ای فی معدل النهار و العمل بآلته. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نعب. نعاب. تنعاب. نعیب. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه) (منتهی الارب). رجوع به نعب شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام دو تن از صحابۀ کرام است
لغت نامه دهخدا
(ثُ لَ)
روباه نر، ذوثعلبان، بیماریی است
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
دو آزخ غلاف نرۀ ستور، دو آزخ پستان گوسپند
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ)
تثنیۀ ثعلب. دو روباه، روباه. و درکنز ثعلبان بضم اول و سوم روباه نر. (غیاث اللغه)
لغت نامه دهخدا
(ثَ رَ)
قلعه ای است از توابع صنعاء یمن. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
عنب الثعلب. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
دهی است از توابع یمن به جند. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثُ / ثِ)
جمع واژۀ ثغب
لغت نامه دهخدا
(اُ عُ)
روی نیک سپید و حسین و جمیل، گوسفند دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، ببانگ آوردن، چنانکه گوسفند را: اثغی شاته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ماه هشت از سال مهی که 29 روز دارد ماه هشتم از سال قمری عرب و اسلام ماه بین رجب و رمضان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلبان
تصویر ثعلبان
روباه نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوبان
تصویر ثوبان
بازگشتن، شفا یافتن بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعبان
تصویر ذعبان
گرگ جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبان
تصویر ثبان
دامان دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعبان
تصویر شعبان
((شَ))
ماه هشتم از سال قمری
فرهنگ فارسی معین