پاره های متفرق زمین گیاهناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: ارض فیها تعاشیب، ای عشب. و آن جمعی است بی واحد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پاره های متفرق زمین گیاهناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: ارض فیها تعاشیب، ای عشب. و آن جمعی است بی واحد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
علامه ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل نیشابوری (350- 429 هجری قمری). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی. ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیرۀ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتات النثر و النظم، رأس المؤلفین فی زمانه و امام المصنفین بحکم قرانه، سار ذکره سیر المثل و ضربت الیه آباط الابل و طلعت دواوینه فی المشارق و المغارب طلوع الشمس فی الغیاهب و توالیفه اشهر مواضع و ابهر مطالع و اکثر راولها و جامع من ان یستوفیها حدّ اوصف او یوفیها حقوقها نظم او نثر و ذکر له طرفاً من النثر و او رد شیئاً من نظمه فمن ذلک ماکتبه الی الامیر ابی الفضل عبیداﷲ بن احمد المیکالی: لک فی المفاخر معجزات جمه ابداً لغیرک فی الوری لم تجمع بحران بحر فی البلاغه شابه شعر الولید و حسن لفظ الاصمعی و ترسل الصابی یزین علوّه خط ابن مقله ذوالمحل الأرفع کالنور او کالسحرا و کالبدر او کالوشی فی برد علیه موشع شکراً فکم لک من ضیع کالغنی وافی الکریم بعید فقر مدفع و اذا تفتق نور شعرک ناظراً فالحسن بین مرصع و مصرّع ارجلت فرسان الکلام و رضت اف راس البدیع وانت امجد مبدع و نقشت فی قص الزمان بدایعا تزری بآثار الربیع الممرع. و نیز اوراست: لما بعثت فلم توجب مطالعتی و امعنت نار شوقی فی تلهبها و لم اجد حیله تبقی علی رمقی قبلت عینی رسولی اذرآک بها. و در وصف اسبی که ممدوح وی او را هدیه داده بود: یا واهب الطرف الجواد کأنما قد انعلوه بالریاح الا ربع لاشی ٔ اسرع منه الا خاطری فی وصف نائلک اللطیف الموقع ولو اننی انصفت فی اکرامه لجلال مهدیه الکریم الالمعی اقصمته حب الفؤاد لحبه و جعلت مربطه سواد المدمع و خلعت ثم قطعت غیر مضیع برد الشباب لجله و البرقع. و به ابی نضربن سهل بن المرزبان نوشته است: حاجیت شمس العلم فی ذا العصر ندیم مولینا الامیر نصر ما حاجه الاهل کل مصر فی کل ما دار و کل قطر لیست تری الا بعید العصر. و ابونصر در پاسخ او گوید: یا بحر آداب بغیر جزر و حظه بالعلم غیر نزر حررت ما قلت و کان حزری ان ّ الذی عنیت دهن البزر یعصره ذوقوه و ازر. و یکی از مؤلفات او یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر است که بزرگترین کتب او است و جامعترین و نیکوترین است و ابوالفتوح نصراﷲ بن قلاقس شاعر اسکندری مشهور در وصف کتاب یتیمه گوید: ابیات اشعار الیتیمه ابکار افکار القدیمه ماتوا و عاشت بعدهم فلذاک سمیت الیتیمه. دیگر ازکتب او فقه اللغه و سحرالبلاغه و سرالبراعه، و من غاب عنه المطرب، و مونس الوحید (فی المحاضرات) و کتب بسیار دیگر که در آنها اشعار و رسائل واخبار و احوال کسان را گرد کرده که همه دلیل کثرت اطلاع اوست و او را اشعار بسیار است ولادت وی در سال 350 و وفات او بسال 429 هجری قمری بود. - انتهی. (صص 315- 316). و در ترجمه یمینی آمده است: ثعالبی در جنگ ابوالحسن سیمجور با حسام الدوله ابوالعباس تاش در نیشابور و انهزام ابوالحسن گوید: قل للذی انا فی هواه خاشی صاد الفؤادبصدغه الجماش صدغ یری عندالریاح کانّه قلب ابن سیمجور احس ّ بتاش. و همو گوید: ان ّ الشتاء مضی بقبح فاشی و اتی الربیع لنا بحسن ریاش و مضی ابن سیمجور بقبح فعاله و انتاش ابناءالکرام بتاش. و در شرح وقایع و مصایب سال 387 هجری قمری گوید: الم تر مذ عامان املاک عصرنا یصیح بهم للموت و القتل صائح فنوح بن منصور حوته یدالردی علی حسرات ضمنتها الجوانح و یابؤس منصور و فی یوم سرخس تمزق عنه ملکه و هو طائح و فرّق عنه الشمل بالسمل فاغتدی اسیراً ضریراً تنتحیه الجوائح و صاحب مصر قد مضی لسبیله و والی الجبال قد علته الصّفائح وصاحب جرجانیه فی ندامه ترصده طرف من الحین طامح تساقوا کؤوس الراح ثم تشاربوا کؤوس المنایا و الدماء سوافح و خوارزم شاه شاه وجه نعیمه و عن له یوم من النحس کالح و کان علی فی الارض یخبطها ابو (کذا) علی ّ الی ان طوحته المطاوح فعارضه ناب من الشرّ اعصل و عن له طیر من الشوم بارح و صاحب بست ذلک الضیغم الذی براثنه للمشرقین مفاتح أناخ به من صدمه الدّهر کلکل فلم یغن عنه و المقدر سانح خیول کامثال السیول سوابح فیول کامثال الجبال سوارح جیوش اذا اربت علی عدد الحصی تغص بها قیعانها و الصحاصح و دارت علی صمصام دوله بویه دوایر سوء نبلهن فوادح و قد جاز والی الجوزجان قناطر الحیوه فوافته المنایا الطوائح و فایق المجبوب قدجب ّ عمره فقاظ و لم یندبه فی الارض نائح مضوا فی مدی عامین فاختطفتهم عقاب اذا طارت تخرالجوارح و کان بنو سامان اطواد عزه فاضحت لصرف الدهر وهی اباطح ا ما لک فیهم عبره مستفاده بلی ان ّ نهج الاعتبار لواضح تسل عن الدنیا و لا تخطبنّها ولا تخطبن قتاله من تناکح فلیس یفی مرجوها بمخوفها و مکروهها اما تدبرت راجح لقد قال فیها الواصفون فاکثروا و عندی لها وصف لعمرک صالح سلاف قصارا، ذعاف و مرکب شهی اذا استلذذته فهو جامح و شخص جمیل یونق الناس حسنه ولکن له اسرار سوء قبایح. و در واقعۀ هزیمت ابوابراهیم اسماعیل بن نوح منتصر از امیر نصر بن ناصرالدین این قصیده گفته است: تبلجت الایام عن غرهالدهر و حلت باهل البغی قاصمهالدهر وولی بنوالادبار ادبارهم و قد تحکم فیهم صاحب الدهر بالقهر و قد جاء نصراﷲ و الفتح مقبلا الی الملک المنصور سیدنا نصر غیاث الوری شمس الزمان و بدره و من هو بالعلیاء اولی اولی الامر فیالک من فتح غدا زینهالعلی و واسطهالدنیا و فائدهالعصر أبی اﷲ الانصر نصر و رفعه علی قمهالعیوق اوهامهالبدر و ملکه صدرالسریر کانه لنا فلک بالخیر اوضده یجری و خوله دون الملوک محاسنا تبر علی الشمس المنیره و القطر اذا ذکرت فاح الندی بذکرها کما فاح اذ کی الندّ فی وهج الجمر فتی السن کهل الحلم و الرای و الحجی یعم بنی الامال بالنائل الغمر له همه لما حسبت علوها حسبت الثریا فی الثری ابداً تسری غدا راعیاً للمسلمین و ناصراً له اﷲ راع قد تکفل بالنصر الا ایها الملک الذی ترک العدی عبادید بین القتل و الکسر و الاسر قدمت قدوم الغیث ایمن مقدم فحلیت وجه الدهر بالحسن و البشری الست تری کتب الربیع و رسله یقولون هذاک الربیع علی الاثر نسیم نسیب للحیوه بلطفه یجر فویق الارض اردیهالعطر و ترب بانفاس الربیع معنبر فیالک من طیب و یالک من نشر و غیم یحاکی راحتیک کانه علی المسک و الکافور یهطل بالخمر فروح بشرب الراح روحک انها لفی تعب من وقعه البیض و السمر و دم لأقتناء الملک فی اکمل المنی و فی ارفع العلیا و فی اطول العمر. و در حق سید ابوجعفر محمد بن موسی بن احمد بن القاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر گوید: اﷲ جارک یا من قد غدا جاری من صرف دهر بما لا اشتهی جار یابن النبوه و البیت العتیق معا یا وارث المصطفی یا حجهالباری یا من یظل لسان المجد ینشده ﷲ من رایش غمر ومن بار انت الذی اصبحت فینا مناقبه مثل النجوم تضی ٔ اللیل للسّاری انت الرفیع عماداً و الجواد ندی انت الحیاء الغمر انت الضیغم الضاری من اسره ثبت التیجان هامتهم اذا تکلف تاجاً راس جبار ای الکتاب علیهم انزلت و لهم تهدی محاسن الفاظ و اشعار اذا اقمت بطوس زدتها شرفاً تعض رفعته ابصار امصار و ان طلعت بنیسابور کنت لها زین المجالس و المیدان و الدار. (از ترجمه تاریخ یمینی). و نیز ثعالبی راست: من ذا الذی لابذل الدهر صعبته ولا تلین ید الایام صعدته اما تری خلفا شیخ الملوک غدا مملوک من فتح العذراء بلدته قدکان بالامس ملکا لا نظیرله فالیوم فی الاسرلا ینتاش اسرته. و رجوع بشرح یمینی مسمی بفتح الوهبی جزء اول صص 135- 265 -332- 374 شود. مؤلف حبیب السیر گوید: از افاضل جهان ابومنصور ثعالبی معاصر قابوس (شمس المعالی) بود و نام او ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل است و کتاب غرر سیر الملوک از جملۀتصنیفات اوست - انتهی. وهمو گوید: از ثعالبی مرویست که گفت اگر بگویم که سیدرضی اشعر قریش است دور از کار نیست - انتهی. مؤلف روضات الجنات گوید: امام متبحر مشهور ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل ثعالبی فراء نیسابوری ادیب لغوی صاحب تصانیف فاخره سائرۀ دائره است مانند کتاب یتیمهالدهر و کتاب فقه اللغه و کتاب سحرالبلاغه و کتاب سرالبلاغه (ظ. البراعه) فی طریق الکتابه الی الاشخاص المختلفه. و کتاب سرالادب فی دقایق اللغات العربیه و الالفاظ المترادفهو المعانی المتقاربه و امثال ذلک. دمیری ذکر او را در کتاب حیوهالحیوان آورده و گوید: امام علامه ابی منصور عبدالملک نیسابوری را رأس مؤلفین و امام مصنفین، و امام ادیب گویند صاحب تصانیف عالی و آداب رائق مانند ثمارالقلوب (فی المضاف و المنسوب) و فقه اللغهو یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر و تصانیف دیگر. ثعالبی منسوب بدوختن پوست روباه و عمل آنست زیرا او فراء بود و یتیمهالدهر بزرگترین کتب او و نیکوترین آنهاست... و از اشعار ابی منصور ثعالبی است: یا سیدا بالمکرمات ارتدی وانتفل العیوق و الفرقدا ما لک لاتجری علی مقتضی موده طال علیهاالمدی ان غبت لم اطلب فهذا سلیمان بن داود النبی الهدی تفقد الطیر علی شغله فقال مالی لااری الهدهدا. و وی در سال 429 هجری قمری وفات کرد و گویند در سال 430- انتهی. صاحب قاموس الاعلام گوید: ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل نیسابوری یکی از مشاهیر علماء و ادباء مولد او بسال 350 هجری قمری به نیشابور و وفات در 429 هجری قمری او در نظم و نثر فرید عصر خویش بود و تألیفات او در شرق و غرب شهرتی بسزا دارد و چون پوست روباه می فروخت او را لقب ثعالبی دادند بزرگترین آثار وی یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر است در چهار مجلد بزرگ و این کتاب تراجم احوال مشاهیر شعرای معاصر اوست و در دمشق شام طبع و نشر شده است و باخرزی بنام دمیهالقصر و عصره اهل العصرذیلی بر آن کرده و عمادالدین اصفهانی را نیز ذیل دیگر بنام خریدهالقصر و جریده اهل العصر بر آن کتاب است و نیز ابوالمعالی سعد وراق را ذیلی است بر آن بنام زینهالدهر و هم ثعالبی راست کتاب فقه اللغه و سحرالبلاغه و سرالبراعه و کتاب من غاب منه المطرب و کتاب مونس الوحید و یتیمهالیتیمه یا تتمه الیتیمه. و کتب ذیل نیز در کشف الظنون بنام او آمده است: لطائف المعارف فیما للموسم العام من الوظائف. اوله: اما بعد حمداﷲ استفتاحاً به الخ، رتبه علی عشره ابواب الاول فی ذکر الاوائل. الثانی فی القاب الشعراءالذین لقبوا من اشعارهم. الثالث فی سائرالالقاب الاسلامیه. الرابع فی الکتاب المتقدمین. الخامس فی الاعرقین من کل طبیعه. السادس فی الغایات من طبقات الناس. السابع فی ظرائف الاتفاقات. الثامن فی فنون شتی من المعارف. التاسع فی ملح النوادر. العاشر فی انموذج من خصائص البلدان. و مبهج که آنرا برای امیر شمس المعالی قابوس تألیف کرده. اوله: باسم اﷲ استفتاحاً و استبجاحاً الخ. ذکر فیه انه اهداه الی شمس المعالی حین وروده ثم زاد فیه و نقص و بدل فانشأه نشاءه اخری و رتبه علی سبعین بابا. و در دائره المعارف اسلام آمده است: ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل یکی از ادباء کثیرالتصنیف قرن پنجم هجری است. از زندگانی او جز اینکه در نیشابور بسال 350 هجری قمری (961 میلادی) تولد یافت و در 429 هجری قمری (1038 میلادی) وفات کرد چیزی نمیدانیم و در کتب ثعالبی غالباً اقوال دیگران نقل و جمع شده است و در این عمل چندان دربند رعایت امانت حفظ حق اسلاف خود نیست و گفته های خود را مکرر میکند و کتب او مخصوصاً مربوط بشعرای عصر او و نیز راجع به مسائل لغوی و خطابی است. معروفترین کتب او و مهمترین آنها یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر درباره ادباء عصر وی و عصر قبل از او است تراجم ادباء مذکور بر حسب ناحیت مرتب گشته است. کتاب یتیمه در واقع منتخبات نظم است که اغلب مختصر شرح حالی از صاحبان شعر به آنها افزوده شده و مانند کتب نظیر خود بصور مختلف انشاء و انشاد شده است (رجوع به ارشاد الادیب یاقوت ج 2 ص 320) ثعالبی خود ذیلی بر آن کتاب نوشته است بنام تتمهالیتیمه (یاقوت ج 4 ص 411) و هم منتخبات دیگری بر حسب ماده گرد آورده بنام کتاب احسن ماسمعت که کتاب من غاب عنه المطرب ذیل آن بشمار میرود. کتاب خاص الخاص او که نام شعرا در آن ذکر نشده و کتاب المنتحل و کتاب طرائف الطرّف که منتخبات دیگری از شعراست و کتاب کنزالکتاب را از 2500 فقره مأخوذ از 250 شاعر فراهم آورده و آنرا مخصوص دبیران کرده است. ثعالبی اشعاری را که در کتاب منتخبات موسوم به مونس الادباء که از مؤلفی مجهول یافته بود بفرمان خوارزمشاه ابوالعباس به نثر درآورد و بنام نثرالنظم و حل العقد من مختارالشعرالذی یشتمل علیه الکتاب المترجم بمونس الادباء موسوم ساخت. دستۀ دوم تألیفات او کتبی است که برای مطالعه و قرائت ترتیب کرده و در این نوع اطلاعات مفید مخصوصاً مجموعی از حکایات تاریخی موجود است از آن جمله است کتاب لطائف المعارف و کتاب الفرائد و القلائد یا کتاب العقد النفیس و نزههالجلیس. کتاب المبهج یا کتاب المبهّج و دو کتاب در مدح و ذم اشیاء که در ادب عرب از قدیم بسیار زبانزد بوده بعنوان کتاب اللطائف و الظرائف. و کتاب یواقیت المواقیت. و کتاب غررالبلاغه و طرف البراعه یا غررالبلاغه للنظم و النثر. و کتب ذیل را نیز بغلط بدو نسبت کرده اند:کتاب الامثال و کتاب الفرائد و القلائد لاهوازی و کتاب محاسن المحاسن. ثعالبی چندین مجموعۀ امثال و حکم ترتیب کرده است مانند کتاب التمثل و المحاضره و کتاب احاسن کلم النبی والصحابه و التابعین و ملوک الجاهلیه و ملوک الاسلام والوزراء و الکتاب و البلغاء و الحکماء و العلماء که مؤلف سپس این کتاب را جزء کتاب دیگر بنام کتاب الاعجاز و الایجاز آورده است. کتاب حلیهالمحاضره و عنوان المذاکره و میدان المصارعه. کتاب لطائف الصحابه و التابعین. مجموعۀ کوچکی از حکم. (طبع شیخو در مجلهالمشرق). و کتابی در ادب بنام مونس الوحید. و بقول حاج خلیفه ثعالبی کتابی بنام سیره الملوک یا کتاب الملوکی داشته ولی هنوز معلوم نشده است که این همان کتاب سراج الملوک منسوب به او است یا کتابی دیگر. و کتاب الوزراء ذیلی است بر کتاب مذکور. و از کتب ادب که از نظر ادب در درجۀ دوم است: کتاب مرآت المروآت و اعمال الحسنات و کتاب بردالاکباد فی الاعداد رامی توان نام برد. دستۀ سوم مؤلفات او شامل کتب فقه اللغه بمعنی اخص است. معروفترین آنها کتاب مترادفات عرب است که ثعالبی آنرا در آخر عمر نوشت و در ابتداء آن را شمس الادب فی استعمال العرب نامید و آن کتاب دو جزء داشت مترادفات بمعنی اخص بعنوان اسراراللغه العربیه و خصائصها دیگر ملاحظات اسلوب کلام بعنوان مجاری کلام العرب برسومها و ما یتعلق بالنحو و الاعراب منها و الاستشهاد بالقرآن علی اکثرها. جزء دوم را ثعالبی غالباً حرف بحرف از کتاب فقه اللغۀ احمد بن فارس اخذ کرده است ثعالبی بعد جزء اول را جداگانه بعنوان فقه اللغه منتشر ساخت جزء دوم اصلی بعنوان سرالادب فی مجاری علوم العرب که علیحده بچاپ رسیده است (با السامی فی الاسامی میدانی چ سنگی طهران) و در نیشابور کتابی در فن بیان کرد که در آن بیشتر ببحث از کنایات پرداخته است. نام این کتاب که بخوارزمشاه مأمون بن مأمون اهداء شده گاه الکفایه فی الکنایه و گاه نهایه فی التعریض و الکنایهو گاه الکنایه و التعریض ثبت شده است و کتاب سحرالبلاغه و سرالبراعه مجموعه ای است از اصطلاحات ظریف عربی.کتاب ثمار القلوب (یا ثمرالقلوب) فی المضاف و المنسوب را که بنام میرابوالفضل عبیداﷲ احمد المیکالی (متوفی بسال 436 هجری قمری) کرده است شامل شرح و بیان اصطلاحات مرکب متداول عربی است و کتاب التذییل المرغوب من ثمر القلوب جدولی از رجال معروف بدست میدهد و بمنزلۀ ذیل آن کتاب شمرده میشود. (بروکلمان از دائره المعارف اسلام نقل به اختصار). و نیز ثعالبی راست: کتاب الکشف و البیان و کتاب الغلمان و مرآهالمداواه. مرحوم مشیرالدوله در ایران باستان آورده است که: کتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم کاملا در زمینۀ داستانهای ما نوشته شده و با جزئی اختلافاتی همان مضامین شاهنامه است بنابراین در عداد منابع نمیآید ولی برای تتبع در داستانها مفید است - انتهی. محققین در انتساب کتاب غرر اخبار ملوک الفرس به ابی منصور عبدالملک ثعالبی تردید کرده اند و اغلب آنرا از ابومنصور الحسین بن محمد المرغنی الثعالبی میدانند. رجوع به ثعالبی حسن بن محمد شود. مأخذ: شرح وهبی بر تاریخ عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، جرفادقانی، وفیات الاعیان، ابن خلکان، کتاب الحیوان دمیری، کشف الظنون حاج خلیفه، حبیب السیر میرخوند، روضات الجنات خوانساری، ایران باستان، 2558 و 2559 و 2560 و 2565 و حدائق السحر
علامه ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل نیشابوری (350- 429 هجری قمری). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی. ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیرۀ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتات النثر و النظم، رأس المؤلفین فی زمانه و امام المصنفین بحکم قرانه، سار ذکره سیر المثل و ضربت الیه آباط الابل و طلعت دواوینه فی المشارق و المغارب طلوع الشمس فی الغیاهب و توالیفه اشهر مواضع و ابهر مطالع و اکثر راولها و جامع من ان یستوفیها حدّ اوصف او یوفیها حقوقها نظم او نثر و ذکر له طرفاً من النثر و او رد شیئاً من نظمه فمن ذلک ماکتبه الی الامیر ابی الفضل عبیداﷲ بن احمد المیکالی: لک فی المفاخر معجزات جمه ابداً لغیرک فی الوری لم تجمع بحران بحر فی البلاغه شابه شعر الولید و حسن لفظ الاصمعی و ترسل الصابی یزین علوّه خط ابن مقله ذوالمحل الأرفع کالنور او کالسحرا و کالبدر او کالوشی فی برد علیه موشع شکراً فکم لک من ضیع کالغنی وافی الکریم بعید فقر مدفع و اذا تفتق نور شعرک ناظراً فالحسن بین مرصع و مصرّع ارجلت فرسان الکلام و رضت افَ راس البدیع وانت امجد مبدع و نقشت فی قص الزمان بدایعا تزری بآثار الربیع الممرع. و نیز اوراست: لما بعثت فلم توجب مطالعتی و امعنت نار شوقی فی تلهبها و لم اجد حیله تبقی علی رمقی قبلت عینی رسولی اذرآک بها. و در وصف اسبی که ممدوح وی او را هدیه داده بود: یا واهب الطرف الجواد کأنما قد انعلوه بالریاح الا ربع لاشی ٔ اسرع منه الا خاطری فی وصف نائلک اللطیف الموقع ولو اننی انصفت فی اکرامه لجلال مهدیه الکریم الالمعی اقصمته حب الفؤاد لحبه و جعلت مربطه سواد المدمع و خلعت ثم قطعت غیر مضیع برد الشباب لجله و البرقع. و به ابی نضربن سهل بن المرزبان نوشته است: حاجیت شمس العلم فی ذا العصر ندیم مولینا الامیر نصر ما حاجه الاهل کل مصر فی کل ما دار و کل قطر لیست تری الا بعید العصر. و ابونصر در پاسخ او گوید: یا بحر آداب بغیر جزر و حظه بالعلم غیر نزر حررت ما قلت و کان حزری ان ّ الذی عنیت دهن البزر یعصره ذوقوه و ازر. و یکی از مؤلفات او یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر است که بزرگترین کتب او است و جامعترین و نیکوترین است و ابوالفتوح نصراﷲ بن قلاقس شاعر اسکندری مشهور در وصف کتاب یتیمه گوید: ابیات اشعار الیتیمه ابکار افکار القدیمه ماتوا و عاشت بعدهم فلذاک سمیت الیتیمه. دیگر ازکتب او فقه اللغه و سحرالبلاغه و سرالبراعه، و من غاب عنه المطرب، و مونس الوحید (فی المحاضرات) و کتب بسیار دیگر که در آنها اشعار و رسائل واخبار و احوال کسان را گرد کرده که همه دلیل کثرت اطلاع اوست و او را اشعار بسیار است ولادت وی در سال 350 و وفات او بسال 429 هجری قمری بود. - انتهی. (صص 315- 316). و در ترجمه یمینی آمده است: ثعالبی در جنگ ابوالحسن سیمجور با حسام الدوله ابوالعباس تاش در نیشابور و انهزام ابوالحسن گوید: قل للذی انا فی هواه ُ خاشی صاد الفؤادَبصدغه ِ الجماش صدغ یُری عندالریاح ِ کاَنّه قَلب ُ ابن ِ سیمجور احس ّ بتاش. و همو گوید: اِن ّ الشتاء مضی بقبح فاشی و اتی الربیع لنا بحسن ریاش و مضی ابن ُ سیمجور بقبح فعاله و انتاش ابناءالکرام بتاش. و در شرح وقایع و مصایب سال 387 هجری قمری گوید: الم تر مذ عامان املاک عصرنا یصیح بهم للموت و القتل صائح فنوح بن منصور حوته یدالردی علی حسرات ضمنتها الجوانح و یابؤس منصور و فی یوم سرخس تمزق عنه ملکه و هو طائح و فرّق عنه الشمل بالسمل فاغتدی اسیراً ضریراً تنتحیه الجوائح و صاحب مصر قد مضی لسبیله و والی الجبال قد علته الصّفائح وصاحب جرجانیه فی ندامه ترصده طرف من الحین طامح تساقوا کؤوس الراح ثم تشاربوا کؤوس المنایا و الدماء سوافح و خوارزم شاه شاه وجه نعیمه وَ عن له یوم من النحس کالح و کان علی فی الارض یخبطها ابو (کذا) علی ّ الی ان طوحته المطاوح فعارضه ناب من الشرّ اعصل و عن له طیر من الشوم بارح و صاحب بست ذلک الضیغم الذی براثنه للمشرقین مفاتح أناخ به من صدمه الدّهر کلکل ُ فلم یغن عنه و المقدر سانح خیول کامثال السیول سوابح فیول کامثال الجبال سوارح جیوش اذا اربت علی عدد الحصی تغص بها قیعانها و الصحاصح و دارت علی صمصام دوله بویه دوایر سوء نبلهن فوادح و قد جاز والی الجوزجان قناطر الحیوه فوافته المنایا الطوائح و فایق المجبوب قدجب ّ عمره فقاظ و لم یندبه فی الارض نائح مضوا فی مدی عامین فاختطفتهم عقاب اذا طارت تخرالجوارح و کان بنو سامان اطواد عزه فاضحت لصرف الدهر وهی اباطح ا ما لک فیهم عبره مستفاده بلی ان ّ نهج الاعتبار لواضح تسل عن الدنیا و لا تخطبنّها ولا تخطبن قتاله من تناکح فلیس یفی مرجوها بمخوفها و مکروهها اما تدبرت راجح لقد قال فیها الواصفون فاکثروا و عندی لها وصف لعمرک صالح سلاف قصارا، ذعاف و مرکب شهی اذا استلذذته فهو جامح و شخص جمیل یونق الناس حسنه ولکن له اسرار سوء قبایح. و در واقعۀ هزیمت ابوابراهیم اسماعیل بن نوح منتصر از امیر نصر بن ناصرالدین این قصیده گفته است: تبلجت الایام عن غرهالدهر و حلت باهل البغی قاصمهالدهر وولی بنوالادبار ادبارهم و قد تحکم فیهم صاحب الدهر بالقهر و قد جاء نصراﷲ و الفتح مقبلا الی الملک المنصور سیدنا نصر غیاث الوری شمس الزمان و بدره و من هو بالعلیاء اولی اولی الامر فیالک من فتح غدا زینهالعلی و واسطهالدنیا و فائدهالعصر أبی اﷲ الانصر نصر و رفعه علی قمهالعیوق اوهامهالبدر و ملکه صدرالسریر کانه لنا فلک بالخیر اوضده یجری و خوله دون الملوک محاسنا تبر علی الشمس المنیره و القطر اذا ذکرت فاح الندی بذکرها کما فاح اذ کی الندّ فی وهج الجمر فتی السن کهل الحلم و الرای و الحجی یعم بنی الامال بالنائل الغمر له همه لما حسبت علوها حسبت الثریا فی الثری ابداً تسری غدا راعیاً للمسلمین و ناصراً له اﷲ راع قد تکفل بالنصر الا ایها الملک الذی ترک العدی عبادید بین القتل و الکسر و الاسر قدمت قدوم الغیث ایمن مقدم فحلیت وجه الدهر بالحسن و البشری الست تری کتب الربیع و رسله یقولون هذاک الربیع علی الاثر نسیم نسیب للحیوه بلطفه یجر فویق الارض اردیهالعطر و ترب بانفاس الربیع معنبر فیالک من طیب و یالک من نشر و غیم یحاکی راحتیک کانه علی المسک و الکافور یهطل بالخمر فروح بشرب الراح روحک انها لفی تعب من وقعه البیض و السمر و دم لأقتناء الملک فی اکمل المنی و فی ارفع العلیا و فی اطول العمر. و در حق سید ابوجعفر محمد بن موسی بن احمد بن القاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر گوید: اﷲ جارک یا من قد غدا جاری من صرف دهر بما لا اشتهی جار یابن النبوه و البیت العتیق معا یا وارث المصطفی یا حجهالباری یا من یظل لسان المجد ینشده ﷲ من رایش غمر ومن بار اُنت الذی اصبحت فینا مناقبه مثل النجوم تضی ٔ اللیل للسّاری انت الرفیع عماداً و الجواد ندی انت الحیاء الغمر انت الضیغم الضاری من اسره ثبت التیجان هامتهم اذا تکلف تاجاً راس جبار ای الکتاب علیهم انزلت و لهم تهدی محاسن الفاظ و اشعار اذا اقمت بطوس زدتها شرفاً تعض رفعته ابصار امصار و ان طلعت بنیسابور کنت لها زین المجالس و المیدان و الدار. (از ترجمه تاریخ یمینی). و نیز ثعالبی راست: من ذا الذی لابذل الدهر صعبته ولا تلین ید الایام صعدته اَما تری خلفا شیخ الملوک غدا مملوک من فتح العذراء بلدته قدکان بالامس ملکا لا نظیرله فالیوم فی الاسرلا ینتاش اسرته. و رجوع بشرح یمینی مسمی بفتح الوهبی جزء اول صص 135- 265 -332- 374 شود. مؤلف حبیب السیر گوید: از افاضل جهان ابومنصور ثعالبی معاصر قابوس (شمس المعالی) بود و نام او ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل است و کتاب غرر سیر الملوک از جملۀتصنیفات اوست - انتهی. وهمو گوید: از ثعالبی مرویست که گفت اگر بگویم که سیدرضی اشعر قریش است دور از کار نیست - انتهی. مؤلف روضات الجنات گوید: امام متبحر مشهور ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل ثعالبی فراء نیسابوری ادیب لغوی صاحب تصانیف فاخره سائرۀ دائره است مانند کتاب یتیمهالدهر و کتاب فقه اللغه و کتاب سحرالبلاغه و کتاب سرالبلاغه (ظ. البراعه) فی طریق الکتابه الی الاشخاص المختلفه. و کتاب سرالادب فی دقایق اللغات العربیه و الالفاظ المترادفهو المعانی المتقاربه و امثال ذلک. دمیری ذکر او را در کتاب حیوهالحیوان آورده و گوید: امام علامه ابی منصور عبدالملک نیسابوری را رأس مؤلفین و امام مصنفین، و امام ادیب گویند صاحب تصانیف عالی و آداب رائق مانند ثمارالقلوب (فی المضاف و المنسوب) و فقه اللغهو یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر و تصانیف دیگر. ثعالبی منسوب بدوختن پوست روباه و عمل آنست زیرا او فراء بود و یتیمهالدهر بزرگترین کتب او و نیکوترین آنهاست... و از اشعار ابی منصور ثعالبی است: یا سیدا بالمکرمات ارتدی وانتفل العیوق و الفرقدا ما لک لاتجری علی مقتضی موده طال علیهاالمدی ان غبت لم اطلب فهذا سلیمان بن داود النبی الهدی تفقد الطیر علی شغله فقال مالی لااری الهدهدا. و وی در سال 429 هجری قمری وفات کرد و گویند در سال 430- انتهی. صاحب قاموس الاعلام گوید: ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل نیسابوری یکی از مشاهیر علماء و ادباء مولد او بسال 350 هجری قمری به نیشابور و وفات در 429 هجری قمری او در نظم و نثر فرید عصر خویش بود و تألیفات او در شرق و غرب شهرتی بسزا دارد و چون پوست روباه می فروخت او را لقب ثعالبی دادند بزرگترین آثار وی یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر است در چهار مجلد بزرگ و این کتاب تراجم احوال مشاهیر شعرای معاصر اوست و در دمشق شام طبع و نشر شده است و باخرزی بنام دمیهالقصر و عصره اهل العصرذیلی بر آن کرده و عمادالدین اصفهانی را نیز ذیل دیگر بنام خریدهالقصر و جریده اهل العصر بر آن کتاب است و نیز ابوالمعالی سعد وراق را ذیلی است بر آن بنام زینهالدهر و هم ثعالبی راست کتاب فقه اللغه و سحرالبلاغه و سرالبراعه و کتاب من غاب منه المطرب و کتاب مونس الوحید و یتیمهالیتیمه یا تتمه الیتیمه. و کتب ذیل نیز در کشف الظنون بنام او آمده است: لطائف المعارف فیما للموسم العام من الوظائف. اوله: اما بعد حمداﷲ استفتاحاً به الخ، رتبه علی عشره ابواب الاول فی ذکر الاوائل. الثانی فی القاب الشعراءالذین لقبوا من اشعارهم. الثالث فی سائرالالقاب الاسلامیه. الرابع فی الکتاب المتقدمین. الخامس فی الاعرقین من کل طبیعه. السادس فی الغایات من طبقات الناس. السابع فی ظرائف الاتفاقات. الثامن فی فنون شتی من المعارف. التاسع فی ملح النوادر. العاشر فی انموذج من خصائص البلدان. و مبهج که آنرا برای امیر شمس المعالی قابوس تألیف کرده. اوله: باسم اﷲ استفتاحاً و استبجاحاً الخ. ذکر فیه انه اهداه الی شمس المعالی حین وروده ثم زاد فیه و نقص و بدل فانشأه نشاءه اخری و رتبه علی سبعین بابا. و در دائره المعارف اسلام آمده است: ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل یکی از ادباء کثیرالتصنیف قرن پنجم هجری است. از زندگانی او جز اینکه در نیشابور بسال 350 هجری قمری (961 میلادی) تولد یافت و در 429 هجری قمری (1038 میلادی) وفات کرد چیزی نمیدانیم و در کتب ثعالبی غالباً اقوال دیگران نقل و جمع شده است و در این عمل چندان دربند رعایت امانت حفظ حق اسلاف خود نیست و گفته های خود را مکرر میکند و کتب او مخصوصاً مربوط بشعرای عصر او و نیز راجع به مسائل لغوی و خطابی است. معروفترین کتب او و مهمترین آنها یتیمهالدهر فی محاسن اهل العصر درباره ادباء عصر وی و عصر قبل از او است تراجم ادباء مذکور بر حسب ناحیت مرتب گشته است. کتاب یتیمه در واقع منتخبات نظم است که اغلب مختصر شرح حالی از صاحبان شعر به آنها افزوده شده و مانند کتب نظیر خود بصور مختلف انشاء و انشاد شده است (رجوع به ارشاد الادیب یاقوت ج 2 ص 320) ثعالبی خود ذیلی بر آن کتاب نوشته است بنام تتمهالیتیمه (یاقوت ج 4 ص 411) و هم منتخبات دیگری بر حسب ماده گرد آورده بنام کتاب احسن ماسمعت که کتاب من غاب عنه المطرب ذیل آن بشمار میرود. کتاب خاص الخاص او که نام شعرا در آن ذکر نشده و کتاب المنتحل و کتاب طرائف الطرّف که منتخبات دیگری از شعراست و کتاب کنزالکتاب را از 2500 فقره مأخوذ از 250 شاعر فراهم آورده و آنرا مخصوص دبیران کرده است. ثعالبی اشعاری را که در کتاب منتخبات موسوم به مونس الادباء که از مؤلفی مجهول یافته بود بفرمان خوارزمشاه ابوالعباس به نثر درآورد و بنام نثرالنظم و حل العقد من مختارالشعرالذی یشتمل علیه الکتاب المترجم بمونس الادباء موسوم ساخت. دستۀ دوم تألیفات او کتبی است که برای مطالعه و قرائت ترتیب کرده و در این نوع اطلاعات مفید مخصوصاً مجموعی از حکایات تاریخی موجود است از آن جمله است کتاب لطائف المعارف و کتاب الفرائد و القلائد یا کتاب العقد النفیس و نزههالجلیس. کتاب المُبهج یا کتاب المُبهّج و دو کتاب در مدح و ذم اشیاء که در ادب عرب از قدیم بسیار زبانزد بوده بعنوان کتاب اللطائف و الظرائف. و کتاب یواقیت المواقیت. و کتاب غررالبلاغه و طرف البراعه یا غررالبلاغه للنظم و النثر. و کتب ذیل را نیز بغلط بدو نسبت کرده اند:کتاب الامثال و کتاب الفرائد و القلائد لاهوازی و کتاب محاسن المحاسن. ثعالبی چندین مجموعۀ امثال و حکم ترتیب کرده است مانند کتاب التمثل و المحاضره و کتاب احاسن کلم النبی والصحابه و التابعین و ملوک الجاهلیه و ملوک الاسلام والوزراء و الکتاب و البلغاء و الحکماء و العلماء که مؤلف سپس این کتاب را جزء کتاب دیگر بنام کتاب الاعجاز و الایجاز آورده است. کتاب حلیهالمحاضره و عنوان المذاکره و میدان المصارعه. کتاب لطائف الصحابه و التابعین. مجموعۀ کوچکی از حکم. (طبع شیخو در مجلهالمشرق). و کتابی در ادب بنام مونس الوحید. و بقول حاج خلیفه ثعالبی کتابی بنام سیره الملوک یا کتاب الملوکی داشته ولی هنوز معلوم نشده است که این همان کتاب سراج الملوک منسوب به او است یا کتابی دیگر. و کتاب الوزراء ذیلی است بر کتاب مذکور. و از کتب ادب که از نظر ادب در درجۀ دوم است: کتاب مرآت المروآت و اعمال الحسنات و کتاب بردالاکباد فی الاعداد رامی توان نام برد. دستۀ سوم مؤلفات او شامل کتب فقه اللغه بمعنی اخص است. معروفترین آنها کتاب مترادفات عرب است که ثعالبی آنرا در آخر عمر نوشت و در ابتداء آن را شمس الادب فی استعمال العرب نامید و آن کتاب دو جزء داشت مترادفات بمعنی اخص بعنوان اسراراللغه العربیه و خصائصها دیگر ملاحظات اسلوب کلام بعنوان مجاری کلام العرب برسومها و ما یتعلق ُ بالنحو و الاعراب منها و الاستشهاد بالقرآن علی اکثرها. جزء دوم را ثعالبی غالباً حرف بحرف از کتاب فقه اللغۀ احمد بن فارس اخذ کرده است ثعالبی بعد جزء اول را جداگانه بعنوان فقه اللغه منتشر ساخت جزء دوم اصلی بعنوان سرالادب فی مجاری علوم العرب که علیحده بچاپ رسیده است (با السامی فی الاسامی میدانی چ سنگی طهران) و در نیشابور کتابی در فن بیان کرد که در آن بیشتر ببحث از کنایات پرداخته است. نام این کتاب که بخوارزمشاه مأمون بن مأمون اهداء شده گاه الکفایه فی الکنایه و گاه نهایه فی التعریض و الکنایهو گاه الکنایه و التعریض ثبت شده است و کتاب سحرالبلاغه و سرالبراعه مجموعه ای است از اصطلاحات ظریف عربی.کتاب ثمار القلوب (یا ثمرالقلوب) فی المضاف و المنسوب را که بنام میرابوالفضل عبیداﷲ احمد المیکالی (متوفی بسال 436 هجری قمری) کرده است شامل شرح و بیان اصطلاحات مرکب متداول عربی است و کتاب التذییل المرغوب من ثمر القلوب جدولی از رجال معروف بدست میدهد و بمنزلۀ ذیل آن کتاب شمرده میشود. (بروکلمان از دائره المعارف اسلام نقل به اختصار). و نیز ثعالبی راست: کتاب الکشف و البیان و کتاب الغلمان و مرآهالمداواه. مرحوم مشیرالدوله در ایران باستان آورده است که: کتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم کاملا در زمینۀ داستانهای ما نوشته شده و با جزئی اختلافاتی همان مضامین شاهنامه است بنابراین در عداد منابع نمیآید ولی برای تتبع در داستانها مفید است - انتهی. محققین در انتساب کتاب غرر اخبار ملوک الفرس به ابی منصور عبدالملک ثعالبی تردید کرده اند و اغلب آنرا از ابومنصور الحسین بن محمد المرغنی الثعالبی میدانند. رجوع به ثعالبی حسن بن محمد شود. مأخذ: شرح وهبی بر تاریخ عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، جرفادقانی، وفیات الاعیان، ابن خلکان، کتاب الحیوان دمیری، کشف الظنون حاج خلیفه، حبیب السیر میرخوند، روضات الجنات خوانساری، ایران باستان، 2558 و 2559 و 2560 و 2565 و حدائق السحر
یکی از منازل راه مکه است که سابق قریه ای بود و اکنون خرابه است و مشهور. (مراصد الاطلاع). این موضع به سه منزلی کوفه بین شقوق و خزیمیه است. (معجم البلدان) : گرمگاهی کافتاب استاده در قلب اسد سنگ و ریک ثعلبیه بید و ریحان دیده اند. خاقانی
یکی از منازل راه مکه است که سابق قریه ای بود و اکنون خرابه است و مشهور. (مراصد الاطلاع). این موضع به سه منزلی کوفه بین شقوق و خزیمیه است. (معجم البلدان) : گرمگاهی کافتاب استاده در قلب اسد سنگ و ریک ثعلبیه بید و ریحان دیده اند. خاقانی
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جمع واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون: اعاریب ذوو فخر بافک. و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جمع واژۀ نبط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جمع واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جَمعِ واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون: اعاریب ذوو فخر بافک. و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جَمعِ واژۀ نَبَط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جَمعِ واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
جمع واژۀ ثعبان بمعنی اژدرها، رئیس الثعابین. ماری خرافی که از تخم خروس زاید و مار پرزهرو نیز مرغی موهوم که دم وی مانند مار بود و نوعی حیوان نیش غولی چون غولی که نظر و نفس وی کشنده است
جَمعِ واژۀ ثعبان بمعنی اژدرها، رئیس الثعابین. ماری خرافی که از تخم خروس زاید و مار پرزهرو نیز مرغی موهوم که دم وی مانند مار بود و نوعی حیوان نیش غولی چون غولی که نظر و نفس وی کشنده است
جسمی است که از ماده چربی ساخته می شود و آن را در شستشوی بدن و لباس به کار برند. توضیح صابونها مخلوطی از نمکهای سه اسید آلی یعنی اولئات پالمیتات و استارات سدیم هستند. برای تهیه صابون اسیدهای چربی دار را با سود سوز آور در دیگهای بزرگ - حرارت می دهند و پس از 24 ساعت در قالبهای چوبی بزرگ وارد می کنند و سپس به شمشهای کوچکتر می برند و عاقبت بر اثر جریان هوای گرم خشک می کنند و به صورت قالبهای کوچک که علامت کارخانه روی آن نقش شده قالب می کنند. یا صابون سلطانی. صابونی بود از جنس پست وردی که به طرح یکسان می داده اند و به مناسبت پستی جنس کسی آن را نمی خریده
جسمی است که از ماده چربی ساخته می شود و آن را در شستشوی بدن و لباس به کار برند. توضیح صابونها مخلوطی از نمکهای سه اسید آلی یعنی اولئات پالمیتات و استارات سدیم هستند. برای تهیه صابون اسیدهای چربی دار را با سود سوز آور در دیگهای بزرگ - حرارت می دهند و پس از 24 ساعت در قالبهای چوبی بزرگ وارد می کنند و سپس به شمشهای کوچکتر می برند و عاقبت بر اثر جریان هوای گرم خشک می کنند و به صورت قالبهای کوچک که علامت کارخانه روی آن نقش شده قالب می کنند. یا صابون سلطانی. صابونی بود از جنس پست وردی که به طرح یکسان می داده اند و به مناسبت پستی جنس کسی آن را نمی خریده