جدول جو
جدول جو

معنی ثع - جستجوی لغت در جدول جو

ثع
(تَ هْ)
قی کردن
لغت نامه دهخدا
ثع
قی کردن
تصویری از ثع
تصویر ثع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثعالبی
تصویر ثعالبی
کسی که از پوست روباه پوستین تهیه می کند، فروشندۀ پوست روباه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
مار بزرگ، اژدها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعلب
تصویر ثعلب
گیاهی با برگ های پهن، گل های خوشه ای صورتی یا سفید و ریشه ای غده ای، ارکیده، غدۀ زیرزمینی این گیاه در تهیۀ بعضی غذاها و شیرینی ها به کار می رود، خصی الثعلب، خصیه الثعلب، مفرد واژۀ ثعالب
روباه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
ثعبان ها، مارهای بزرگ، اژدهاها، جمع واژۀ ثعبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعالب
تصویر ثعالب
ثعلب ها، گیاهان ثعلب، خصی الثعلب ها، خصیه الثعلب ها، روباه ها، جمع واژۀ ثعلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعالبه
تصویر ثعالبه
فرقه ای از خوارج، پیروان ثعلبه بن عامر
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ)
جمع واژۀ ثعل و ثعل و ثعل
لغت نامه دهخدا
(ثُ عَ جِ)
تصغیر مثعنجر. (دریا و جای ژرف آن)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
خاک خرد، ریگ تنک که بادش از جائی به جائی برد
لغت نامه دهخدا
(ثُ عَ لِ)
لقب فخرالدین ابوشجاع محمد بن علی بغدادی است. او بیست سال بموصل بود و سپس بدمشق شد و صلاح الدین ایوبی و دیگر رؤساء به او اکرام کردند و صلاح الدین برای او ماهی سی دینار اجری فرمود او مردی متدین و صاحب نسک و ورع و کثیرالصیام بودو در جامع دمشق ماهها معتکف میشد و مقصورۀ کلاسه رابرای او ساختند و او را تصانیف بسیار است از آنجمله زیج مشهور اوست که نیکو و صحیح است دیگر المنبر فی الفرائض و کتاب فی غریب الحدیث، عشر مجلدات و کتاب فی الخلاف مجدول بر وضع تقویم الصحه. و وی دائم الاشتغال بود و صاحب اشعار بسیار است آنگاه که از زیارت خانه باز می گشت چون بحله رسید چوب محمل بر سر او فرود آمد و بمرد و جسد وی به بغداد برده بجنب خاک پدر و مادر وی بخاک سپردند و غیبت او از بغداد چهل سال کشیده بود. رجوع به ابن الدهان فخرالدین ابوشجاع... شود
لغت نامه دهخدا
(ثُ عَ لِ)
بصیغۀ تصغیر و جمع. محلی در شعر. (مراصد الاطلاع). آنرا ثعالبات نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
خالی شدن سرای از قبیله، گرسنگی. گرسنه گردیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثعالب
تصویر ثعالب
جمع ثعلب، ماده روباهان جمع ثعلب: روباهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعالبه
تصویر ثعالبه
فرقه ای از خوارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعالبی
تصویر ثعالبی
پوستگر آنکه بعمل پوست روباه اشتغال دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعیط
تصویر ثعیط
ریزه ریگ که بادش از جای به جایی برد
فرهنگ لغت هوشیار
سه پستانه مادینه ای که افزوده بر دو پستان پستانکی نیز دارد و یا یکی از پستانهایش دو نوک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعوب
تصویر ثعوب
تلخه (خلط صفرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلول
تصویر ثعلول
خشمناک، دندان افزوده دندانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلبی
تصویر ثعلبی
ثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلبه
تصویر ثعلبه
ماد ه روباه دنبالچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلبان
تصویر ثعلبان
روباه نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلب مصری
تصویر ثعلب مصری
خایه روباه خایه روباه بیخی است گیاهی و دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلب
تصویر ثعلب
روباه ماده یا عام است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعثع
تصویر ثعثع
مروارید، یشم سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
مار بزرگ و عظیم، اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعامه
تصویر ثعامه
زن تبهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلب
تصویر ثعلب
((ثَ لَ))
روباه
فرهنگ فارسی معین
((ثَ لَ))
گیاهی است از رده تک لپه ای ها که گونه هایش تیره ثعلب را به وجود می آورد. این گیاه دارای گل های خوشه ای صورتی و سفید است و خاصیت دارویی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثعالبی
تصویر ثعالبی
فروشنده پوست روباه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثعالب
تصویر ثعالب
((ثَ لِ))
جمع ثعلب، روباهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثعبان
تصویر ثعبان
((ثُ))
مار بزرگ، اژدها
فرهنگ فارسی معین