چادرهای شکافته و مقطوع. (منتهی الارب). چادرهای گشاده و مقطوع و ملحفه های مقطع. (ناظم الاطباء). ملحفه هایی که از طول یا از عرض بریده باشد. (از اقرب الموارد)
چادرهای شکافته و مقطوع. (منتهی الارب). چادرهای گشاده و مقطوع و ملحفه های مقطع. (ناظم الاطباء). ملحفه هایی که از طول یا از عرض بریده باشد. (از اقرب الموارد)
طهماسبقلی جلایر، سردار کابل که در قیام مردم سیستان بر ضد نادر با علی قلی خان برادرزادۀ نادرشاه همدست شد و سر از فرمان نادر باززد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 10 شود
طهماسبقلی جلایر، سردار کابل که در قیام مردم سیستان بر ضد نادر با علی قلی خان برادرزادۀ نادرشاه همدست شد و سر از فرمان نادر باززد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 10 شود
نام موضعی میان کوفه و بصره پشت مدینۀ آزر. (منتهی الارب). موضعی میان کوفه و بصره پس مدینۀ آزر. (ناظم الاطباء). اطط و اطد، شهری است بین کوفه و بصره نزدیکتر به کوفه. (مراصد). و یاقوت آرد: سرزمین میان کوفه و بصره نزدیک کوفه را اطط یا اطد خوانند و آن موضع در پشت مدینۀ آزر پدر ابراهیم (ع) است. ابوالمنذرگوید از اینرو بدین نام خوانده شده که در فرودگاهی از زمین است. (از معجم البلدان). رجوع به اطد شود
نام موضعی میان کوفه و بصره پشت مدینۀ آزر. (منتهی الارب). موضعی میان کوفه و بصره پس مدینۀ آزر. (ناظم الاطباء). اطط و اطد، شهری است بین کوفه و بصره نزدیکتر به کوفه. (مراصد). و یاقوت آرد: سرزمین میان کوفه و بصره نزدیک کوفه را اطط یا اطد خوانند و آن موضع در پشت مدینۀ آزر پدر ابراهیم (ع) است. ابوالمنذرگوید از اینرو بدین نام خوانده شده که در فرودگاهی از زمین است. (از معجم البلدان). رجوع به اطد شود
ستم. دوری از حق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق. (از اقرب الموارد). جور. ظلم. بیدادگری. بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر افاعی شطط بوخالد دمار از مردم برآوردی. (المضاف الی بدایع الازمان ص 17). در اثنای آن خواست تا از راه غلبه و شطط و تهور و تسلط به حجت و بینت... (تاریخ جهانگشای جوینی). در مقدمه شمه ای از این معانی تقریر رفته است یک کس را آماده کند و نهاداو را حقیبۀ انواع تسلط و اقتحام و شطط و انتقام گرداند. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، ستیز ولجاج: چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط و غرور زمام تمالک از دست او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). در آرزوی شطط و خلاف شمشیر از غلاف بیرون کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 212). با غلامان... طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). در امور ملک و حوادث مهمات استیلا می نمود و از سر شطط و جدل سخن می راند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 183). سلطان از کثرت لفظ و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هرات رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 400). لشکر را با جادۀ سداد و رشاد آورد و مادۀ شطط و خلاف منقطع گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 386) ، زیادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : فرمود تا شمار احمد ینالتکین بکردند و شطط جست و مناقشتها رفت تا مالی از وی بستدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض 276). در این باب چه باید کرد و صواب چیست ؟ گفتند شططی نخواسته است این جوان اگر وی را بدین اجابت کرده آید فایده ای حاصل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519) ، دوری. (ترجمان القرآن)
ستم. دوری از حق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق. (از اقرب الموارد). جور. ظلم. بیدادگری. بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر افاعی شطط بوخالد دمار از مردم برآوردی. (المضاف الی بدایع الازمان ص 17). در اثنای آن خواست تا از راه غلبه و شطط و تهور و تسلط به حجت و بینت... (تاریخ جهانگشای جوینی). در مقدمه شمه ای از این معانی تقریر رفته است یک کس را آماده کند و نهاداو را حقیبۀ انواع تسلط و اقتحام و شطط و انتقام گرداند. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، ستیز ولجاج: چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط و غرور زمام تمالک از دست او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). در آرزوی شطط و خلاف شمشیر از غلاف بیرون کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 212). با غلامان... طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). در امور ملک و حوادث مهمات استیلا می نمود و از سر شطط و جدل سخن می راند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 183). سلطان از کثرت لفظ و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هرات رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 400). لشکر را با جادۀ سداد و رشاد آورد و مادۀ شطط و خلاف منقطع گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 386) ، زیادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : فرمود تا شمار احمد ینالتکین بکردند و شطط جست و مناقشتها رفت تا مالی از وی بستدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض 276). در این باب چه باید کرد و صواب چیست ؟ گفتند شططی نخواسته است این جوان اگر وی را بدین اجابت کرده آید فایده ای حاصل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519) ، دوری. (ترجمان القرآن)
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن