جدول جو
جدول جو

معنی ثرماء - جستجوی لغت در جدول جو

ثرماء
آبی است در کنده و معروف است، عین ثرماء. قریه ای است به دمشق. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
ثرماء
(ثَ)
تأنیث اثرم. زن دندان پیش شکسته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ثُ رَیْ یا)
رجوع به ثریا شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دشت بی آب. (منتهی الارب) ، ناقۀ کم شیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
موضعی است. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
زنی که هردو شرمش یکی شده باشد. زن مفضاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مفضاه شود، زن کفته بینی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارثم که اسب سر بینی سفید یا سپید لب بالایین باشد. (از آنندراج). مؤنث ارثم. (منتهی الارب). گوسپند که سر بینی آن سیاه و سایر بدن سپید باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعرم. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). یعنی سیاه و سپید آمیخته. (ناظم الاطباء). ج، عرم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مار که خجکهای سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب). مار رقشاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
جمع واژۀ کریم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جوانمردان. بامروتان. (از آنندراج). رجوع به کریم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
زن تنگ شرم به دارو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ناقه قرماء، شتر مادۀ پوست بینی بریده آونگان گذاشته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
جمع واژۀ غریم. (اقرب الموارد) (دهار). رجوع به غریم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
تیر انداختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیر انداختن یکی دیگری را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام اسب راشدبن منفی بن شماس است. (منتهی الارب)
اسبی است مر بنی ابی ربیعه را. (منتهی الارب)
نام اسب زید فوارس ضبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب). عین الصفراء. (معجم البلدان)
نام زمینی است ازآن بنی عبس بن رباح از عداوه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخرم. رجوع به اخرم شود، گوش شکافته و سوراخ کرده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) (از قاموس) ، لب چاک. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، هر پشته ای که از آن به زمین پست فروروند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، هر پشته ای که آن را جانبی است که بالا برآمدن از آن جانب امکان ندارد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، ماده بزی که گوش وی را در پهنا شکافته باشند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
خاکی که اگر تر گردانند چسبنده نگردد، خاک نمناک و تر، نم
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
فربه. شاه ثرباء، گوسپند مادۀ فربه
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام درختی است، درخت میوه ناک، زمین بسیارمیوه
جمع واژۀ ثمره
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
درختی است که به اشنان ماند و آن ترش است و شتران و گوسفندان خورند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارض ارماء، زمینی که در آن نه بیخ درخت مانده باشد نه شاخ آن، وآنرا ارض مأرومه نیز گویند. خالی و تهی و ویران
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رمی ّ
لغت نامه دهخدا
(کَ اَ)
ربا دادن.
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام پشته ای است کنارۀ طائف متصل سراه. (منتهی الارب). با باء نیز روایت شده است. (ثبراء). (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام موضعی است و آن را اثلم نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(ثَرْ)
ثروی. زن پرمال
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ)
موضعی است یا آبی بدیار بنی سعد. صاحب مراصد الاطلاع گوید: آبی است از بنی سعد در وادی الستارین و گویند بکسر میم نام شهری است و هم گویند نام قریه ای است در وشم یمامه. و با کسر ثاء هم روایت شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرماء
تصویر کرماء
جمع کریم، جوانمردان ردان
فرهنگ لغت هوشیار
قرضدار، وام دار، جمع غریم، وامخواهان جمع غریم وامدار بدهکاران، طلبکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرماء
تصویر عرماء
مار خجک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرباء
تصویر ثرباء
پروار گوسپند فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درماء
تصویر درماء
بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماء
تصویر ارماء
انداختن، افزون ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماء
تصویر رماء
افزونی گوالش
فرهنگ لغت هوشیار
مالدار شدن، توانگری، توانگر شدن، بی نیاز شدن، افزودن (مال و مردم و مانند آن)، بسیار مال گردانیدن، بسیاری مال توانگری
فرهنگ لغت هوشیار