جدول جو
جدول جو

معنی ثرقبی - جستجوی لغت در جدول جو

ثرقبی
(ثُ قُ)
قرقبی. قرقوبی. نوعی جامۀ سپید مصری است که از کتان بافند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رقبی
تصویر رقبی
نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ قُ بی یَ)
نوعی از جامه های سپید مصری است که از کتان بافند. ثوب ثرقبی و قرقبی. پارچۀ مصری
لغت نامه دهخدا
(ثَقْ قِ)
منسوب است به ثقّب سنبندۀ دانۀ لؤلؤ. (سمعانی). کسپرج سنبا
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
منسوب به ثرب که چادرپیه باشد.
- فتق ثربی. رجوع به فتق شود
لغت نامه دهخدا
(رُ با)
عطا کردن چیزی باشد به کسی بدین شرط که هر کس از آن اول بمیرد آن چیز به ورثۀ او بازگردد یا دادن خانه یا زمین، کسی را که تا حیات خود از آن نفع گیرد و بعد مرگش به دیگری برسد، اوان تقول ان مت قبلی فهی لی و ان مت قبلک فهی لک و هی من المراقبه لاءن ّ کل واحد منهما یرقب لموت صاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی به کسی به شرطی که هرکدام مرد به ورثۀ او برسد، یا اگر یکی مرد از آن دیگری باشد. (از اقرب الموارد). عمری و رقبی و سکنی عبارت از یک نوع حق انتفاع است. قسمی وقف بر شخصی که واقف گوید: فلان خانه و مثل آن از تو، اگر من پیش از تو بمیرم همیشه از توو اگر من پس از تو بمیرم از من. تملیک بمدت حیات. (یادداشت مؤلف). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
حق انتفاعی که بموجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین بشخصی داده شود حق رقبی
فرهنگ لغت هوشیار
((رُ با))
حق انتفاعی که به موجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین به شخصی داده شود
فرهنگ فارسی معین