جدول جو
جدول جو

معنی ثرعط - جستجوی لغت در جدول جو

ثرعط
(ثُ عُ)
طین ثرعط، گل تنک و رقیق. ثرعطط
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ثُ عُ طَ)
آشامیدنی رقیق
لغت نامه دهخدا
(ثُ رُ طُ)
طین ثرعطط، گل تنک، آشامیدنی رقیق. ثرعطه. ثرعطیطه
لغت نامه دهخدا
(ثِ مِ)
نعجهثرمط، میش مادۀ بزرگ که از خائیدنش آوازی برآید
لغت نامه دهخدا
(ثُ رَ مِ)
گل تر یا رقیق آبناک. ثرمطه
لغت نامه دهخدا
(ثُبُ)
یا ثرباط. پدر قبیله ای است از قضاعه
لغت نامه دهخدا
(تَ سَعْ عُ)
طفیلی شدن قوم را
لغت نامه دهخدا
(ثَ / ثَ رَ)
طهماسبقلی جلایر، سردار کابل که در قیام مردم سیستان بر ضد نادر با علی قلی خان برادرزادۀ نادرشاه همدست شد و سر از فرمان نادر باززد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 10 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سَعْ عُ)
گولی. گول شدن، عیب کردن، ثلط. سرگین انداختن. ریغ زدن. ریخ زدن، سریش کردن
لغت نامه دهخدا
(ثَ عِ)
گندا. گنده. گندیده. بوی گرفته. (چون گوشت و آب و جلد) ، برآماسیده و کفته (لب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گندا شدن. گندیدن: ثعط لحم، بوی گرفتن گوشت. ثعط ماء، گندیدن آب، ثعط جلد، بوی گرفتن و پاره پاره شدن پوست، ثعط شفه، برآماسیدن لب و کفته گردیدن
لغت نامه دهخدا
(ثُ رَ طَ)
آشامیدنی رقیق
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثرمط
تصویر ثرمط
میش
فرهنگ لغت هوشیار