نان در کاسه شکستن. (تاج المصادر بیهقی). اشکنه کردن. ترید کردن نان را، غوطه دادن جامه را در رنگ، شکستن گردن مذبوح پیش از آنکه سرد شود و این در شرع ممنوع است، ذبح کردن ذبیحه را با چیزی کند و اوداج آن پاک بریده نشدن، مجروحی را از معرکه برداشتن که هنوز رمقی در او باقی باشد، ثرد خصیه، مالیدن آن برای خصی کردن
نان در کاسه شکستن. (تاج المصادر بیهقی). اشکنه کردن. ترید کردن نان را، غوطه دادن جامه را در رنگ، شکستن گردن مذبوح پیش از آنکه سرد شود و این در شرع ممنوع است، ذبح کردن ذبیحه را با چیزی کند و اوداج آن پاک بریده نشدن، مجروحی را از معرکه برداشتن که هنوز رمقی در او باقی باشد، ثرد خصیه، مالیدن آن برای خصی کردن
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان راه مراغه در 7هزارگزی جنوب شرقی مراغه و 3 هزارگزی شمال راه مراغه به قره آغاج و در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 428 تن سکنه است. آبش از رودخانه مردق و چشمه است. (از فرهنگ جعرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان راه مراغه در 7هزارگزی جنوب شرقی مراغه و 3 هزارگزی شمال راه مراغه به قره آغاج و در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 428 تن سکنه است. آبش از رودخانه مردق و چشمه است. (از فرهنگ جعرافیایی ایران ج 4)
گیاهی است که آن را شترها چرا می کند و آن بوتۀ بزرگی است با خارهای بزرگ، و میوه های آن مانند حبه های توت یا انگور تقریباً به اندازۀ میوۀ گل سرخ است. مردم این دانه های حبه ای را می خورند و آن را نیکو می یابند با مزۀ تلخ که به شوری زند و معهذا اندکی شیرینی هم دارد. (دزی ج 2 ص 206)
گیاهی است که آن را شترها چرا می کند و آن بوتۀ بزرگی است با خارهای بزرگ، و میوه های آن مانند حبه های توت یا انگور تقریباً به اندازۀ میوۀ گل سرخ است. مردم این دانه های حبه ای را می خورند و آن را نیکو می یابند با مزۀ تلخ که به شوری زند و معهذا اندکی شیرینی هم دارد. (دزی ج 2 ص 206)
دوائی که زرق کنند در احلیل و دبر و غیر آن، با آلتی مخصوص آن و آن آلت را زراقه گویند. (از بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، زردک. عصارۀ گل گاویشه. (از دزی ج 1 ص 585). رجوع به زردک شود، رشته ای که امتداد یابد، صفی از مردم ایستاده. (از تاج العروس) ، صفی از نخل. معرب زرده. (ازتاج العروس ج 6 ص 369). رجوع به زرده شود
دوائی که زرق کنند در احلیل و دبر و غیر آن، با آلتی مخصوص آن و آن آلت را زراقه گویند. (از بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، زَردَک. عصارۀ گل گاویشه. (از دزی ج 1 ص 585). رجوع به زردک شود، رشته ای که امتداد یابد، صفی از مردم ایستاده. (از تاج العروس) ، صفی از نخل. معرب زرده. (ازتاج العروس ج 6 ص 369). رجوع به زرده شود