جدول جو
جدول جو

معنی ثراقیه - جستجوی لغت در جدول جو

ثراقیه
(ثَ یَ)
تراکیه. تراس. ناحیه ای واقع در شمال یونان قدیم که امروز در قسمت جنوبی بلغارستان واقع است و قسمت یونانی نشین ثراقیه که بلغارستان را از دریای گنگبار اژه جدا میکند و دارای 669000 سکنه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راقیه
تصویر راقیه
مؤنث واژۀ راقی، بالارونده، ترقی کننده، آنکه مدارج علم و دانش را پیموده باشد، تحصیل کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثمامیه
تصویر ثمامیه
گروهی از معتزله، پیروان ثمامه بن اشرس نمیری و معاصر هارون و مامون، خلفای عباسی، که معتقد بودند مشرکان و زندیقان مانند بهایم خاک می شوند، نه به بهشت می روند و نه به دوزخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثمانیه
تصویر ثمانیه
هشت گانه
فرهنگ فارسی عمید
(طِ)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 20هزارگزی شمال خاور گز تپه و 8هزارگزی خاور علی سرد. تپه ماهور، سردسیر با 800 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصولات آنجا غلات، انگور، صیفی، لبنیات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق گل تپه و سراب و کبودرآهنگ اتومبیل میتوان برد. قلعۀ قدیمی دارد. دوکیلومتری باغ معروف به باغ وزیرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَقی یَ)
دهی است از دهستان چهار دولی بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 88هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 22هزارگزی خاور شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 246 تن است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، حبوبات، کرچک و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فِ قی یَ)
اشعاری که مشتمل بر فراق و دوری از معشوق باشد. (آنندراج). فراق نامه. رجوع به فراق، فراقی و فراق نامه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ قی یَ)
شتران که گیاه باقی مانده را خورند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
دهی است از دهستان فراهان بالا بخش فرمهین اراک، واقع در دامنه. سردسیر 183 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات وبنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت است. از فرمهین بدانجا اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث راقی. پیش رونده. جلوافتاده. ترقی کرده. مترقی: امم راقیه، ملل راقیه، امروزه این ترکیب اصطلاح مطبوعاتی و سیاسی است که به معنی ملتهای مترقی و پیش رفته و جلوافتاده فراوان به کار میرود، مرد افسونگر و ’ه’ برای مبالغه است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مؤنث راقی بمعنی افسونگر. ج، رواق. (از المنجد) : امراًه راقیه، زن افسونگر. ج، رواقی. (ناظم الاطباء). مؤنث راقی (مرد افسونگر) و چه بسا مذکر با آن وصف میشود و گفته میشود ’رجل راقیه’ و تاء برای مبالغه آید مانند ’راویه’. ج، رواق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فتال سروده ها مونث فراقی. یا اشعار فراقیه. اشعاری که مشتمل بر فراق و دوری از معشوق باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرانیه
تصویر عرانیه
آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباقیه
تصویر عباقیه
ترفند گر، زیرک مرد، پتیار (بلا)، نشان زخم جای زخم، دزدنده
فرهنگ لغت هوشیار
عصب ضخیم بالای پاشنه پا جمع عراقیب. عصب ضخیم بالای پاشنه پا جمع عراقیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراقیل
تصویر عراقیل
به گونه رمن دشواری ها
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی می ناب، سخن رو راست آوند می تنگ می ساغر شراب خالص و پاکیزه، سخن خالص و بی آمیغ. خنور شراب آوند شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث راقی پیشرفته پیشرو افسونگر مونث راقی: ممالک راقیه، مرد راقی توضیح: در معنی اخیر) ه (برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثیه
تصویر ثلاثیه
مونث ثلاثی: کلمه ثلاثیه (کلمه سه حرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنائیه
تصویر ثنائیه
قسمی از قضیه حملیه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازقیه
تصویر رازقیه
جامه بزرک، می راوچه جامه کتانی سفید، باده می شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراهیه
تصویر جراهیه
ظاهر و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمانیه
تصویر ثمانیه
((ثَ یِ))
هشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رازقیه
تصویر رازقیه
((زِ یِ))
جامه کتانی سفید، باده، می، شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صراحیه
تصویر صراحیه
((صُ یَ))
شراب خالص، سخن خالص و بی آمیغ، ظرف شراب
فرهنگ فارسی معین
پیشرفته، توسعه یافته، راقی، مترقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
Shininess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
блеск
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
Glänzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
блискучість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
połyskliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
闪亮
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
brilho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از براقیت
تصویر براقیت
lucentezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی