جدول جو
جدول جو

معنی ثألله - جستجوی لغت در جدول جو

ثألله
(تَ سَرْ رُ)
آژخ ناک شدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هنگام ورود به جایی به خصوص هنگام وارد شدن مردان به محافل زنان گفته می شود، برای تشویق کسی به انجام دادن کاری گفته می شود مثلاً یاالله! بیا پیش من
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثالثه
تصویر ثالثه
ثالث، یک شصتم ثانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والله
تصویر والله
کلمۀ سوگند، قسم به خدا
فرهنگ فارسی عمید
(مَءْ لُ / لَ کَ)
پیغام. مألک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ لَ)
زن بچه مرده. ثکلی. ثکول، هاویه. ج، ثواکل
لغت نامه دهخدا
(لِ بَ)
امراءه ثالبهالشوی، متشققهالقدمین
لغت نامه دهخدا
(لِ ثَ)
تأنیث ثالث. شصت یک ثانیه که آن نیز شصت یک دقیقه و دقیقه شصت یک ساعت است، نزد اهل هیئت و منجمان سدس عشر ثانیه باشد چنانکه ثانیه سدس عشر دقیقه است. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، جزء شصت یک از ثانیه وثالثه قسمت شود به شصت رابعه. ج، ثوالث، از درجۀ ثالثه در اصطلاح طب. رجوع به درجه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَءْ دَ)
زن بسیارگوشت
لغت نامه دهخدا
(ثَءْ طَ)
لای و گل. گل سیاه و تر. و فی المثل: ثأطه مدت بماء، یضرب للرجل یشتد حمقه فان الماء اذا زید علی الحماه ازدادت فساداً، جانوری کوچک گزنده. (منتهی الارب). ج، ثأط
لغت نامه دهخدا
(بِلْ لاه)
بن ام، نام شخص اساطیری که بنا به افسانه های کودکانه برای اطفال در شب اول سال میلادی بازیچه ها آرد. وی به هیئت سن نیکلا، پیرمردی با ریش سپید که با خود بازیچۀ بسیار دارد تصویر میشود
(قدیس) نام اسقف بنه وان مولد حدود سنۀ 250 میلادی و شهادت در سال 305 میلادی ذکران وی روز 19 سپتامبر است
لغت نامه دهخدا
(عَ ظَ یَ)
رفتار بندی و رفتن آن. (منتهی الارب). رفتن مردی که مقید و دربند است یا رفتن به شیوۀ کسی که دربند است: نأمل المقید نأمله، مشی، و یقال: نأمل الرجل، اذا مشی مشیه المقید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ کُ لَ)
خواربار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوردنی و به این معنی صفت هم آید، گویند شاه مأکله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خوردنی. شاه مأکله، گوسپند خوردنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَلْ لَ لَ)
اذن مؤلله، گوش تیز و ستیخ. (منتهی الارب). گوشهای ستیخ کرده. (ناظم الاطباء). گوش تیز یعنی ستیخ و راست کرده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ لَ)
مانده و فگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آژخ ناک گردیدن جسم. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). پر زگیل شدن تن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتاری است شتاب. باهم نزاع و معارضه کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَءْ دَ لَ)
رفتاری است شتاب. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مِ لی یَ)
آبی است اشجع را. (منتهی الارب). منسوب است به ماءالاشجع بین الصراد و رحرحان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ ئُلْ لاه)
مولانا ثنأالله، وی یکی از علماء هندوستان بود که در حدود سال 946 هجری قمری قضای پاتیپات به وی محول شد. او راست: تفسیری بنام تفسیر مظهری. و کتاب السیف المسلول و بعض مؤلفات دیگر. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
از ’ال ه’، پرستیده. (از منتهی الارب). معبود. (محیط المحیط). معبود و پرستیده شده و مسجود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پرستیدن و بمعبودیت گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حق پرستی. (غیاث اللغات). تعبد. (دهار) (اقرب الموارد). تنسک. (اقرب الموارد). پرستش حق کردن. از کشف اللغات واین لفظ در اکبرنامه بسیار جا واقع شده از آن جمله در این فقره: مولانا عبدالرزاق گیلانی که در حکمت نظر و تأله، بینش فراوان سرمۀ دیده وری او بود... (آنندراج) ، الهیت را بخود بستن. (از اقرب الموارد) ، خدا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ لَ بَ)
تأنیث تألب. رجوع به تألب شود، یکی تألب، بمعنی درختی کوهی که از آن کمان سازند:
و نحت له عن ارز تألبه
فلق ٌ فراع معابل طحل.
امروءالقیس (از تاج العروس ج 1 ص 155).
رجوع به تألب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أل و’، تقصیر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درنگ نمودن، تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از ’أل ه’، پرستش فرمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تالله
تصویر تالله
سوگند بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
سیمی مونث ثالث، شصت یک ثانیه 60، 1 ثانیه 3600، 1 دقیقه 216000، 1 ساعت و آن به 60 رابعه قسمت شود، جمع ثوالث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یالله
تصویر یالله
ای خدا، زود باش جان بکن، روی بپوشانید
فرهنگ لغت هوشیار
به خدا (صیغه قسم) سوگند بخدا قسم بخدا. شعرم پی ناقدان نافه سکبای مزعفراست بالله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثارالله
تصویر ثارالله
خونخواه خدا بر نام حسین (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاالله
تصویر تاالله
سوگند بخدا، قسم بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والله
تصویر والله
سوگند بخدا، بخدا قسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والله
تصویر والله
((وَ لْ لا))
سوگند به خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاالله
تصویر یاالله
((اَ لْ لا))
لفظی است که مردان هنگام ورود به خانه گویند، تا اگر زن نامحرم در خانه هست روی خود را بپوشاند، لفظی است که هنگام ورود شخص محترمی به مجلسی گویند و آن علامت بزرگداشت و احترام اوست، کلمه ختم مجلس سوگواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثارالله
تصویر ثارالله
((رَ لْ لا))
کین خواه خداوند، کسی که از دشمنان خدا انتقام گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والله
تصویر والله
به خدا
فرهنگ واژه فارسی سره