زن آراسته و زیب داده چشم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رأراء. رأراءه. رأراءه. (از اقرب الموارد) ، آنکه ’ر’ را غین تلفظ کند، و متعربۀ بغداد چنین بوده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
زن آراسته و زیب داده چشم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رأراء. رأراءه. رأراءه. (از اقرب الموارد) ، آنکه ’ر’ را غین تلفظ کند، و متعربۀ بغداد چنین بوده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مؤنث ارأس. که سر بزرگ داشته باشد. (از اقرب الموارد) ، گوسفند سیاه سر. (دهار). میش سفید و سیاه. (سروری) (آنندراج). سپید و سیاه سر و روی: نعجه رأساء، میش سپید و سیاه سر و روی. ج، رأسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مؤنث ارأس. که سر بزرگ داشته باشد. (از اقرب الموارد) ، گوسفند سیاه سر. (دهار). میش سفید و سیاه. (سروری) (آنندراج). سپید و سیاه سر و روی: نعجه رأساء، میش سپید و سیاه سر و روی. ج، رأسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
اسم صوتی است که با آن مردم را به گرد آمدن دعوت کنند. (از اقرب الموارد). کلمه ای است که در اجتماع و گرد آمدن مردمان گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که جهت گرد آمدن گویند. (منتهی الارب) (آنندراج)
اسم صوتی است که با آن مردم را به گرد آمدن دعوت کنند. (از اقرب الموارد). کلمه ای است که در اجتماع و گرد آمدن مردمان گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که جهت گرد آمدن گویند. (منتهی الارب) (آنندراج)
فرونشاندن آتش را، خواندن تکه را، دفع کردن از کسی. بازداشتن کسی را از کسی، دور کردن از جای. بدورداشتن، فروخوردن غضب، سخن ثاناک گفتن، سیراب کردن شتران، تشنه کردن شتران. (از اضداد است) ، سیراب شدن شتران، تشنه شدن آنها
فرونشاندن آتش را، خواندن تکه را، دفع کردن از کسی. بازداشتن کسی را از کسی، دور کردن از جای. بدورداشتن، فروخوردن غضب، سخن ثاناک گفتن، سیراب کردن شتران، تشنه کردن شتران. (از اضداد است) ، سیراب شدن شتران، تشنه شدن آنها
جای پست که بپوشد درآینده را. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین نشیب. (مهذب الاسماء). زمین پست. (صراح). زمین پست که هرکه در آن باشد ننماید و پوشیده ماند، شتر کوتاه بالا کوتاه گردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
جای پست که بپوشد درآینده را. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین نشیب. (مهذب الاسماء). زمین پست. (صراح). زمین پست که هرکه در آن باشد ننماید و پوشیده ماند، شتر کوتاه بالا کوتاه گردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
ثااطاطس. ثاطیطس. نامی از نامهای مردان یونانی و عنوان یکی از محاورات اصیل افلاطون. موضوع آن بحث در علم می باشد در این کتاب افلاطون تعریف و حد فلسفه را بیان و تقریر کرده و نظیر تعریف او در رسائل اخوان الصفا نیز دیده میشود آنچه افلاطون درین محاوره راجع به فلسفه و فیلسوف گفته در کتاب ششم مدینه تکمیل شده است
ثااطاطس. ثاطیطس. نامی از نامهای مردان یونانی و عنوان یکی از محاورات اصیل افلاطون. موضوع آن بحث در علم می باشد در این کتاب افلاطون تعریف و حد فلسفه را بیان و تقریر کرده و نظیر تعریف او در رسائل اخوان الصفا نیز دیده میشود آنچه افلاطون درین محاوره راجع به فلسفه و فیلسوف گفته در کتاب ششم مدینه تکمیل شده است
سخن فاناک گوینده و اکثارکننده فا را. (منتهی الارب). مطرزی گوید: فأفاء کسی است که جزبه کوشش، توانایی بر بیرون آوردن کلمه از زبان خود ندارد و در آغاز به حرفی شبیه به فا ابتدا کند سپس بسختی حروف کلمه را بدرست ادا کند. (اقرب الموارد)
سخن فاناک گوینده و اِکثارکننده فا را. (منتهی الارب). مطرزی گوید: فأفاء کسی است که جزبه کوشش، توانایی بر بیرون آوردن کلمه از زبان خود ندارد و در آغاز به حرفی شبیه به فا ابتدا کند سپس بسختی حروف کلمه را بدرست ادا کند. (اقرب الموارد)
پست نمودن سر را. فروافکندن سر را. (منتهی الارب) (آنندراج). سر پست کردن چنانکه در رکوع کنند. (غیاث اللغات). سر در پیش افکندن. سر پست کردن. (صراح). سر فروداشتن. (زوزنی). فرودآوردن سر را، طأطاء یده بالعنان، فروهشتن عنان را برای دوانیدن و تاختن اسب، طأطاء فی ماله، شتابی نمودن در خرج. مبالغه کردن در خرج. اسراف کردن در مال، طأطاء فرسه، درخستن اسب را بهر دو ران. جنبانیدن آنراتا بدود و تیزتر رود. (از منتهی الارب) (آنندراج)
پست نمودن سر را. فروافکندن سر را. (منتهی الارب) (آنندراج). سر پست کردن چنانکه در رکوع کنند. (غیاث اللغات). سر در پیش افکندن. سر پست کردن. (صراح). سر فروداشتن. (زوزنی). فرودآوردن سر را، طأطاء یده بالعنان، فروهشتن عنان را برای دوانیدن و تاختن اسب، طأطاء فی ماله، شتابی نمودن در خرج. مبالغه کردن در خرج. اسراف کردن در مال، طأطاء فرسه، درخَستن اسب را بهر دو ران. جنبانیدن آنراتا بدود و تیزتر رود. (از منتهی الارب) (آنندراج)
رهطه. رهطاء. (لسان العرب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). یکی از سوراخهای کلاکموش که خاک خانه خود را از آن برون کشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سوراخ موش دشتی. ج، رواهط. (مهذب الاسماء). بمعنی رهطاء است که یکی از سوراخهای کلاکموش است. (از تاج العروس). سوراخ کلاکموش و آن اولین سوراخی است که میکند. (از لسان العرب). و رجوع به رهطه و رهطاء شود، خاکی که کلاکموش بر دهان سوراخ خود و اطراف آن میریزد و باندازه ای جلو سوراخ را میگیرد که تنهانوری از آن بدرون سوراخ میتابد. (از لسان العرب)
رهطه. رهطاء. (لسان العرب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). یکی از سوراخهای کلاکموش که خاک خانه خود را از آن برون کشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سوراخ موش دشتی. ج، رواهط. (مهذب الاسماء). بمعنی رُهَطاء است که یکی از سوراخهای کلاکموش است. (از تاج العروس). سوراخ کلاکموش و آن اولین سوراخی است که میکند. (از لسان العرب). و رجوع به رهطه و رهطاء شود، خاکی که کلاکموش بر دهان سوراخ خود و اطراف آن میریزد و باندازه ای جلو سوراخ را میگیرد که تنهانوری از آن بدرون سوراخ میتابد. (از لسان العرب)