جدول جو
جدول جو

معنی ثأد - جستجوی لغت در جدول جو

ثأد
(ثَءْدْ / ثَ آ)
امر زشت، غوزۀ نرم ازخرما، گیاه تازه و تر، مکان ناموافق، نم، سرما
لغت نامه دهخدا
ثأد
(ثَ ءَ)
نم، خاک نمناک، سرما
لغت نامه دهخدا
ثأد
(تَ سَ بُ)
سرمازده گردیدن، نمناک شدن و سرما رسیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ثَءْ)
کنیزک و زن گول، ماانا ابن ثأداء، نیستم عاجز، پرستار
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ذهاب، بد خواستن. (منتهی الارب) ، حسد بردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). کینه. حسد. رشک. (ناظم الاطباء) ، بلا و رنج رسیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، زهیدن آب از زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزّ. (معجم متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(ثَع ع)
غلبه کردن کسی را به خصومت. (تاج المصادر). خصومت کردن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضَءْدْ)
اندام زن. شرم زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَءْدْ)
زن جوان و نیکو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن جوان و نیکو از لحاظ تشبیه بشاخۀ تر و تازه. (از المنجد) ، خلای زمین. (آنندراج) : رأدالارض، خلای آن. (منتهی الارب). خالی بودن آن از گیاه. (ناظم الاطباء) ، گیاه تر زمین. (از اقرب الموارد) ، غایت چاشت. (آنندراج) :
- رأدالضّحی ̍، غایت چاشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). وقت ارتفاع خورشید و انبساط نور در خمس اول و آن آغاز روز است. (از اقرب الموارد) :
مجدی اخیراً و مجدی اولاً شرع
و الشمس رأدالضحی کالشمس فی الطفل.
طغرایی (سرایندۀ لامیهالعجم).
- رأداللحی، بن ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بن ریش باشد که بزیر گوش می آید. (از اقرب الموارد). و رجوع به روده و رؤده و رأده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
در خاکستر گرم نهادن نان را و کوماج کردن. یا جای کردن کوماج در خاکستر. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بریان نمودن گوشت را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر دل کسی زدن، بددل گردانیدن، دردناک شدن دل، یا بیمار شدن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَءْدْ)
دارویی است. رجوع به دزی ج 2 ص 235 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَهَْ هَُ)
ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و زئود نیز آمده. (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به زئود شود
لغت نامه دهخدا
(ثَءْیْ)
نام محلی است و گاه بصورت تثنیه ثأیان گویند. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی از ثرد
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نعت فاعلی ازثمد، ستور ریزه که علف خوردن گیرد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خمیازه کشیدن. دهان دره کردن. آسا کردن. فاژیدن. تثاؤب
لغت نامه دهخدا
(ثَءْبْ)
ثوباء. خامیاز. خامیازه. خمیازه. دهن دره. دهان دره. آسا. فاژ. باسک. کهنزه. بیاستو. هاک. فاژه. آهنیابه
لغت نامه دهخدا
(تَ سَرْ رُ)
بانگ کردن گوسپند
لغت نامه دهخدا
(ثَءْجْ)
چشمه ای از بحرین بفاصله چندمیلی آن، نام قریه ای به بحرین. (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَرْ رُ)
کشتن کشنده را. طلب کردن خون مقتولی را. ادراک ثأر، لاثأرت فلاناً یداه، نفع مرساناد او را دو دست وی
لغت نامه دهخدا
(ثَءْطْ)
جمع واژۀ ثأطه
لغت نامه دهخدا
(ثَءْوْ)
سستی و نرمی و فروهشتگی
لغت نامه دهخدا
(ثَءْ دَ)
زن بسیارگوشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ثَءْ)
عاجز. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثاد
تصویر ثاد
سرما، خاک نمناک، نم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاد
تصویر ثاد
نم
فرهنگ فارسی معین