جدول جو
جدول جو

معنی ثامد - جستجوی لغت در جدول جو

ثامد
(مِ)
نعت فاعلی ازثمد، ستور ریزه که علف خوردن گیرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثامر
تصویر ثامر
(پسرانه)
میوه دهنده، ثمردهنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حامد
تصویر حامد
(پسرانه)
سپاسگزار
فرهنگ نامهای ایرانی
ویژگی ماده ای که شکل و حجم ثابتی دارد و در برابر تغییر شکل مقاومت نشان می دهد مانند چوب، خشک و بی روح، نامطبوع، اسم جامد در دستور زبان علوم ادبی اسمی که فاقد بن ماضی و مضارع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثمد
تصویر اثمد
سرمه، سنگ سرمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثامن
تصویر ثامن
هشتم، هشتمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثامر
تصویر ثامر
میوه دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خامد
تصویر خامد
ساکت، خاموش، بی حرکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامد
تصویر عامد
قصد کننده، آهنگ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حامد
تصویر حامد
سپاسگزار
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
نعت فاعلی از ثمن، هشتم
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ثماء
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ بُ)
سرمازده گردیدن، نمناک شدن و سرما رسیدن
لغت نامه دهخدا
(ثَ ءَ)
نم، خاک نمناک، سرما
لغت نامه دهخدا
(ثَءْدْ / ثَ آ)
امر زشت، غوزۀ نرم ازخرما، گیاه تازه و تر، مکان ناموافق، نم، سرما
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، خامدون، خامدین: ان کانت الا صیحهً واحدهًفاذا هم خامدون. (قرآن 29/36). فمازالت تلک دعویهم حتی جعلنا هم حصیداً خامدین. (قرآن 15/21) ، آرمیده. (آنندراج) ، ساکن. ساکت. (ناظم الاطباء) ، فرونشسته. (آنندراج).
- نار خامد، آتش فرونشسته. آتش مرده: امروز که باد قبول فضل را گذاشت وآتش غیرت اکابر خامد و فضل فضول و مردم از اهل علم ملول و درخت صناعت نامثمر اگر نه این حشاشۀ مکرمت وبقیۀ... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 9)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شمشیری که از دیر صیقل نشده، بلد ثامل، ای یحمل المقام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
وادئی است بین قدید و عسفان. (مراصد) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جامد
تصویر جامد
یخ بسته، افسرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامد
تصویر رامد
کهنه بکاره کهنه ای که به کار آید
فرهنگ لغت هوشیار
ناآگاه، خودپسند، بر آمده پستان بر آمده و پر شیر، سراینده سرود گوی، بازی کننده، پیوسته رونده شتر و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثامن
تصویر ثامن
هشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثامر
تصویر ثامر
میوه ناک میوه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثامج
تصویر ثامج
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامد
تصویر حامد
حمد کننده، درود فرستنده، سپاسگزار، ستایشگر، ستاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامد
تصویر خامد
مرده، آرمیده، فرونشسته خاموش ساکت آرمیده، بی حرکت بی جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضامد
تصویر ضامد
یار جدا ناشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
آباد کننده، زیارت کننده، اقامت کننده در محل معمور، ساکن خانه، زیاد عمر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غامد
تصویر غامد
پر بار چون کشتی، پر شده چون چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثامن
تصویر ثامن
((مِ))
هشتم، هشتمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عامد
تصویر عامد
((مِ))
قصد کننده، آهنگ کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خامد
تصویر خامد
((مِ))
خاموش، ساکت، آرمیده، بی حرکت، بی جنبش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حامد
تصویر حامد
((مِ))
ستاینده، ستایشگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جامد
تصویر جامد
((مِ))
یخ بسته، منجمد، آن چه که زنده نیست و رشد ندارد مانند سنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جامد
تصویر جامد
سنگ شده
فرهنگ واژه فارسی سره