جدول جو
جدول جو

معنی ثافیسا - جستجوی لغت در جدول جو

ثافیسا
رجوع به ثافسیا و ثفسیا شود
لغت نامه دهخدا
ثافیسا
سریانی شلم (ازدوی سداب)
تصویری از ثافیسا
تصویر ثافیسا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاریسا
تصویر لاریسا
(دخترانه)
نام شهری در کنار دجله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نانیسا
تصویر نانیسا
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی مراغه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثانیا
تصویر ثانیا
در مرتبۀ دوم، علاوه بر مورد اول
فرهنگ فارسی عمید
قفطی در تاریخ الحکماء در شرح حال ارسطو گوید: ’و جدّد بناء مدینه ثامیطا’ و ظاهراً کلمه ثامیطا تحریف اسطاغیرا باشد چنانکه در عیون الانباء ابن ابی اصیبعه نیز بدان صورت ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
ایرسا. رجوع به ایرسا شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
صمغ سداب است. و آنرا بصورت ثافیسا و ثافسیا نیز ضبط کرده اند. رجوع به ثافسیا شود
لغت نامه دهخدا
آنچه در آن است: دنیا و مافیها، دنیا و آنچه در آن است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
رجوع به فافیر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دستنبویه که به عربی شمامه اش نامند. (شعوری) ، خربزۀ کوچک، بوی خوش و عطر. (استینگاس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شهری است در قسمت شمالی سنجاق طرابلس شام از ولایت بیروت و محدود است از شمال به سنجاق لاذقیه و از مشرق به قضای حصن الاکراد و از جنوب به قضای عکّار و از مغرب به دریای سفید، مرکز آن قریۀ برمانه و در مسافت 12 ساعت از طرابلس واقع است، اراضی آن مسطّح و مشتمل بر تلال است، نهر ابریش این شهرستان را میشکافد، محصولات آن عبارت است از: گندم، جو، ارزن، ذرّت، نخود، عدس، تره، تنباکو، زیتون و غیره، ابریشم و عسل در آنجا بسیار است و محصولات ارضی این ناحیه بیش از احتیاجات محلی و مازاد آن جزء صادرات است، همچنین قالیچه و منسوجاتی که در آنجا تهیه میشود به خارج میفرستند، در داخل این منطقه خرابۀ دو قلعۀ قدیمی موسوم به حصن سلیمان و قلعۀ یحمور دیده میشود، در قلعۀ یحمور دو عدد تابوت مرمر بود که به موزۀ همایون استانبول حمل شده، این قضا 302 قریه را در بر دارد، (قاموس الاعلام ترکی)، و صاحب منجم العمران گوید: در نزدیکی آن برجی بر تلی بلند واقع است که رومیان ساخته اند، در جنگ های صلیبی این شهر به تصرف اروپائیان درآمد، سپس سلطان نورالدین محمود صاحب شام بسال 562 هجری قمری آن را پس گرفت، (منجم العمران ج 2 ص 269)
لغت نامه دهخدا
محلی به کنار دجله و آنجا شهری بوده است بزرگ از آن دولت ماد، کزنفون راجع به عقب نشینی ده هزار نفری یونانیها پس از جنگ کوناکسا گوید یونانیها بقیۀ روز را حرکت کرده بی اینکه آزاری از طرف دشمن بینند به محلی در کنار دجله رسیدند موسوم به لاریسا، این محل سابقاً شهری بود بزرگ و مادیها مالک آن بودند ... و وقتی سکنۀ شهر نیز از مادیها بودند، قطر دیوار آن 25 پا و ارتفاعش صد پا و محیطش دو فرسنگ است، این دیوار از خشت ساخته شده ولی پایه اش ببلندی بیست پا از سنگ تراشیده است، پارسیها وقتی که دولت ماد را منقرض کردند، شاه پارس این شهر را محاصره کرد ولی نتوانست بگیرد بعد ابری آفتاب را پوشید و محصورین از ترس تسلیم گشتند، (ایران باستان ج 1 ص 265 و ج 2 ص 1064)
نام شهری از یونان (تسالی) دارای 275000 تن سکنه، کرسی ناحیه ای بهمین نام، صلیبیون فرانک آن را در سال 1205 م مسخّر کردند
لغت نامه دهخدا
در نسخۀ چاپی تذکرۀ ضریر انطاکی بجای ثافسیا آمده است و ظاهراً غلط کاتب است
لغت نامه دهخدا
تافیار، درباس را گویند، گیاهی است که برگش به رازیانه ماند، در ضماد بکار برند چون مسهل بسیار قوی است تناولش خطرناک است، (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 276)، این کلمه مصحف تافسیا و ثافسیا است، رجوع به همین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
از قرای واسط است از نواحی نهر جعفر میان واسط و بصره و نام دیگر آن شیفیا باشد، (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
بقلهالحمقاء است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
که تلفظ ترکی آن رافیه است، نام قصبه ای است در سرحد مصر و سوریه و 18 میلی جنوب باختری غزه که امروزه رفح نامیده میشود، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)، رجوع به رفح در این لغتنامه و ایران باستان ج 3 ص 2106 شود
لغت نامه دهخدا
نام دیوی است که در نماز وسوسه کند و به این معنی بجای حرف ثالث قاف هم به نظر آمده است، (برهان) (آنندراج)، رجوع به لاقیس شود
لغت نامه دهخدا
اذرباس، (بحر الجواهر)، ثافیسا، در منهاج ثافیستا نیز آمده است و آن صمغ سداب برّی است، (بحر الجواهر)، صمغ سداب کوهی، یتبون، و بزبان بربر آن را ادریاس نامند، بقول دیسقوریدس این نبات نامش از جزیره تافسیس مشتق است چه آنرا اول بار بدآنجا یافتند برگهایش مجموعاً شبیه نارثقس است بیخ شاخه های آن شبیه به رازیانه است گل آن زرد و تخم آن اندک مستطیل و شبیه نبات نارثقس است جز آنکه آن کوچکتر است ریشه آن در خارج سیاه و در داخل سپید است و پوست آن سطبر و گس است عصارۀ ریشه آن را هنگامی که باد میوزد نگیرند چون ترشح آن از غایت تندی زیان رساند به اعضای بدن و بثور و دمل آرد، ریشه آن چون بیش از یکسال ماند از آن پس نفع ندهد، ریشه آن را خرد کرده در مسکه پزند تا آن اندازه که خاصیت آن بمسکه منتقل شود سپس بیالایند و آن روغن را در مواقع حاجت بکار برند و آن برای تقویت عصب و درد مفاصل نافع باشد اگر ریشه ثافسیا را بسایند و با آردجو مخلوط کنند برای جراحات و درد سینه مفید است، جالینوس در کتاب میامر گوید که بدل آن ترتیزک در داءالثعلب، ثافسیا را بخطا با صمغ سداب بری یکی دانند، (مفردات ابن البیطار)، صمغ نباتی است سفیدرنگ شبیه به انزروت با طعم تند و تلخ و بسیار تندبو و نبات او شبیه به رازیانه و گلش سفید و تخمش مانند انجره و با اندک عرض و در اطراف شعبه های او مثل اکلۀ شبت و بیخش غلیظ و بسیار تند و تلخ و منبت او کوههای سخت و درتنکابن و الموت ’جرنذ’ و به دیلمی ’تنبلی’ گویند، و بیخ او را زخم کرده رطوبت او را بعد از انجماد میگیرند و بعضی مجموع آن نبات را فشرده عصاره میگیرند وآخرین متخلخل و سبز مایل به سیاهی می باشد در آخر سیم گرم و خشک و با رطوبت فضلیه و مقئی و مسهل بلغم غلیظ و جهت درد پهلو و بطلان اشتها و تحلیل ریاح و سدد و ضماد او جهت داءالثعلب و رویانیدن مو و درد زانو وامثال آن و با هم وزن او موم و کندر جهت اسقاط بواسیر و جهت قلع آثار سیاهی و بنفشی و کبودی جلد و با عسل جهت جرب متقرح و با گوگرد جهت انفجار ورم صلب نافعو زیادت از دو ساعت نباید گذاشت و قدر شربتش تا پنج قیراط و پوست بیخ او در افعال مثل صمغ او است و چون ریزه کرده در روغن زیتون بجوشانند جهت تقویت عصب و درد مفاصل و آشامیدن او جهت فالج بغایت مفید و قدر شربت از پوست بیخ او و جرم او تا نه قیراط و اکثار اومورث ورم حلق و معده و احتباس بول و عروض ضیق النفس و غشی و مصلحش شیر تازه و لعاب بزرقطونا و بدلش در داءالثعلب حرف بابلی و گویند بالخاصیه تخم سداب رفع مضرت او میکند و چون گیاه و ساق او را داخل اغذیه کنند بمرتبه ای احداث حرارت کند که در زمستان محتاج بپوشش نباشند و رنگ رخسار را سرخ کند و جهت اکثر امراض باردۀ رحم نافع و او غیر صمغ سداب برّی است چه سداب برّی را صفات غیر او است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، و آن را ثفسیا نیز گویند و یتبون هم خوانند و آن صمغ سداب کوهی است و گویند صمغ سداب برّی حرمل است، و سداب کوهی برگ آن به حرمل ماند لیکن درازتر وپهن تر بود و بوی عظیم منتن دارد و تخم آن به شکل تخم سداب بود و طبیعت آن بغایت گرم بود محرق و مسخن قوی و مجفف و در وی رطوبتی فصلی بود و گویند گرمی وی در سیم بود و مسهل و منضج و منقی بود و جذبی بغایت کند از عمق بدن و موی برویاند و پوست و بیخ وی نیز بر داءالثعلب مالند بغایت نافع بود و استرخا و نقرس سردرا سودمند بود و حقنه کردن جهت عرق النساء نافع بود و بر نفث دم و فضول طلی کردن و مقدار شربت از وی در استسقاء نیم درم بود با ماءالعسل و مسهل و مقیی ٔ بودو اگر زیاده از این بود بول و طبع ببندد و ورم زبان آورد و قراقر و سوزش حلق و معده و سرخی روی و باشد که غشی و ضیق النفس پیدا کند علاج وی بقی کنند بعد از آن شیر و مسکه و جوآب بدهند و غرغرۀ شیر تازه و روغن گل و از ادویه تخم سداب بغایت نافع بود و این از خواص است و جالینوس گوید بدل وی در داءالثعلب حرف است و وی مضر بود بمثانه و آلات بول و مصلح وی حب الاّس و بلوط بود، (اختیارات بدیعی)، و رجوع به ثفسیا شود
لغت نامه دهخدا
شهر و واحه ای است آباد از تونس جنوبی، دارای 5000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
بلغت رومی صمغ سداب دشتی را گویند، (ترجمه صیدنه)، صمغ سداب است، (بحر الجواهر)، دزی تافسیا را به ثافسیا ارجاع کرده و در ’ثافسیا’ نویسد: آسکله پیوم، (ابن البیطار ج 1 ص 225 ب)، مستعینی این کلمه را در ذیل ’ت’ آرد و اضافه کند که رازی آن را در باب ’ث’ آورده است، و در کتاب لغت منصوری رازی در ذیل ’ث’ یاد شده و بدان افزاید: در اکثر کتب با تاء مثناه آمده است ... (دزی ج 1 ص 156)، رجوع به تاپسیا و ثافسیا و مخصوصاً ثافسیا و مفردات ابن البیطار ج 1 ص 148 و لکلرک ج 1 ص 327 و 328 و ترجمه صیدنه ذیل ’ت’ و اختیارات بدیعی و تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفیسا
تصویر تفیسا
سداب از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثفسیا
تصویر ثفسیا
صمغ سداب کوهی صمغ سداب صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
باز، دیگر، دوباره، دویم آنکه در دو دوم، دوم بار بار دیگر دیگر دوباره، پس سپس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریسا
تصویر اریسا
زنبق سفید ایرس، سوسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مافیها
تصویر مافیها
دنیا و آنچه در آن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فافیرا
تصویر فافیرا
لاتینی تازی گشته جگن نیل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافسیا
تصویر تافسیا
تافسیا، تاپسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافیسیا
تصویر تافیسیا
یونانی سداب از گیاهان سداب، تاپسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثافسیا
تصویر ثافسیا
صمغ سداب کوهی صمغ سداب صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسا
تصویر افسا
رام کننده و افسونگر، چشم بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مافیا
تصویر مافیا
هر سازمان تروریستی مخفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثانیا
تصویر ثانیا
دوم
فرهنگ واژه فارسی سره
پی تسا تی ساپه
فرهنگ گویش مازندرانی