جدول جو
جدول جو

معنی ثاغ - جستجوی لغت در جدول جو

ثاغ
ما بالدار ثاغ و لا راغ، در خانه کسی نیست، در دار دیّاری نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماغ
تصویر ماغ
نوعی مرغابی با پرهای سیاه، برای مثال به هر سو یکی آبدان چون گلاب / شناور شده ماغ بر روی آب (اسدی - ۱۳۱)، ماغ در آبگیر گشته روان / راست چون کشتی ای ست قیراندود (رودکی - ۵۲۲)
ابر نزدیک به زمین، املای دیگر واژۀ میغ، مه، بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید می شود و فضا را تیره می کند، بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین، میغ، ضباب، نزم، نژم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راغ
تصویر راغ
مرغزار، صحرا، دامن کوه، دامنۀ سبزکوه که وصل به صحرا باشد، برای مثال آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ / برسبزه باده خوش بود اکنون اگر خوری (رودکی - ۵۳۰)، چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ / که بر سر نیارست پرید زاغ (فردوسی - ۱/۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغ
تصویر داغ
بسیار گرم، سوزان، کنایه از جالب، هیجان انگیز، کنایه از نشانه، کنایه از غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد، برای مثال ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب - ۴۰۹)
کنایه از اندوه سخت از ناامیدی و حرمان، برای مثال چو درویش بیند توانگر به ناز / دلش بیش سوزد به داغ نیاز (سعدی۱ - ۱۴۰)
آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند، جای سوخته با آهن تفته یا آتش، لکه
داغ باطله: نشان بیهودگی و از کارافتادگی
داغ باطله به کسی زدن: کنایه از او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن
داغ دل: کنایه از داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان
داغ دیدن: کنایه از از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن
داغ شدن: بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن
داغ کردن: بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن، با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن، با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند
داغ و درفش: داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده
داغ و دروش: داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده، برای مثال به موسمی که ستوران دروش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودروش (سوزنی - ۲۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاغ
تصویر لاغ
بازی، شوخی، مسخرگی، برای مثال وگر مرد لهو است و بازی و لاغ / قوی تر شود دیوش اندر دماغ (سعدی۱ - ۱۱۲)، مکر، فریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاغ
تصویر تاغ
از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاخ، طاق، توغ، آق خزک، غضا، برای مثال دارم اسبی کش استخوان در پوست / هست چون در جوال هیزم تاغ (کمال الدین اسماعیل - ۴۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثار
تصویر ثار
انتقام گرفتن، خون خواهی
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
نعت فاعلی از ثغم: لون ثاغم، رنگی مانند درمنه سپید، رأس ثاغم، سری تمام سپید چون درمنه
لغت نامه دهخدا
(غِ)
نعت فاعلی از ثغب. نیزه زننده، ذبح کننده
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گوسفند: ماله ثاغیه ولا راغیه، نیست او را گوسفند و نه شتر.
- ثاغیه و راغیه نداشتن، هیچ نداشتن
لغت نامه دهخدا
(غِ مَ)
تأنیث ثاغم
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثاغم
تصویر ثاغم
سپید رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغ
تصویر لاغ
مسخرگی و شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاغ
تصویر کاغ
آواز، ناله، صدای کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاغ
تصویر غاغ
پودینه پونه از گیاهان پودینه پونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاغ
تصویر صاغ
ترکی تندرست خوب سالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغ
تصویر داغ
نشان، علامت، نشان چیزی بر چیزی، لکه بسیار گرم، سوزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثار
تصویر ثار
انتقام، خونخواهی، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثای
تصویر ثای
تباهی زخم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدغ
تصویر ثدغ
سر شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاب
تصویر ثاب
دهان دره کردن، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاج
تصویر ثاج
روان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاد
تصویر ثاد
سرما، خاک نمناک، نم
فرهنگ لغت هوشیار
مرغیست برنگ سیاه و منقار سرخی دارد به شکل کلاغ کوچک میباشد که هیچ جای او سفید نباشد وو پایهای او سرخ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغ
تصویر راغ
دامن کوه که بجانب صحرا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاو
تصویر ثاو
سستی و نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
گلستان، بستان زمینی است که دور آن دیوار کشیده و در آن درختان زیادی کاشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثار
تصویر ثار
کینه کشیدن، خون، کینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داغ
تصویر داغ
کوه، جبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثاد
تصویر ثاد
نم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داغ
تصویر داغ
بسیار گرم، سوزان، (مجازاً) پررونق، هیجان انگیز، دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است، چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن، پیشانی نشانی که
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاغ
تصویر تاغ
درختی با برگ های مثلثی شکل و گل های خوشه ای، تاق، تاخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاغ
تصویر تاغ
تخم مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باغ
تصویر باغ
متوجه اصل مطلب نبودن، پخته نبودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاغ
تصویر تاغ
آق خزک
فرهنگ واژه فارسی سره