جدول جو
جدول جو

معنی ثاطی - جستجوی لغت در جدول جو

ثاطی
نعت فاعلی از ثطا، پاسپرکننده، کوبنده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثانی
تصویر ثانی
دوم، کنایه از همتا، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
کسی که در مکانی اقامت طولانی کند، مقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطی
تصویر خاطی
خطا کننده، خطاکار، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاطی
تصویر شاطی
کنار ساحل، کنارۀ رود یا دریا
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به ثات بن زید بن اعین از قبیلۀ حمیر، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
جان ممی، متوفی 995 هجری قمری او را دیوانی است بترکی
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ثماء
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ثفاء
لغت نامه دهخدا
دشنام دهنده، نسبت کننده کسی را به بدی
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ثجو، ثاج، ج، ثاجون، ثاجین
لغت نامه دهخدا
(ثَءْیْ)
نام محلی است و گاه بصورت تثنیه ثأیان گویند. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
یکی از شاگردان هرمس المثلث بالحکمه بوده است، (قفطی ص 150)
لغت نامه دهخدا
نام دو تن از شعرای عثمانی است:
1- در عصر سلطان بایزید ثانی و او در حسن و جمال بی نظیر بوده است واز این رو بدو یوسف ثانی می گفته اند و وی از این شهرت تخلص خود را گرفته است و او را در جوانی یکی از دوستداران او از راه حسد بکشته است و از شعر اوست:
دلربا لر دلا بتم نه مدر
نور دیده م سرور سینه مدر،
2- از شعرای دورۀ سلطان مرادخان سوم و از طایفۀ قول اوغلی اسلامبول می باشد و او تتبع اشعار شعراء ایران میکرد بالخاصه بدیوان امیرعلی شیر نوائی توجه داشت و او را دیوانی است و از جملۀ اشعار اوست:
کوکل مرآتنی صوفی مجلا ایتسک اولمزمی
جمال یاری بویوزدن تماشا ایتسک اولمزمی
لغت نامه دهخدا
اسب فراخ گام، (مهذب الاسماء)، اسب گام دور نهنده، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد)، اسبی که در دویدن دم خود را بردارد، (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) (ناظم الاطباء)، اسبی که بر دیگر اسبان حمله کند، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سخت گیرنده بر کسی، (منتهی الارب) (المنجد) (ناظم الاطباء)، حمله کننده و مغلوب کننده، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، اسب بر سر خود رونده، (منتهی الارب)، شتر نری که به غلبۀ شهوت از میان شتران بیرون آید از یکی بر دیگری، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، درازبالا، (منتهی الارب) (آنندراج)، طویل، (ناظم الاطباء)، بسیارشونده، چشنده، (منتهی الارب) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 30 هزارگزی جنوب خاوری اهر، و 2هزارگزی راه شوسۀ اهر به خیاو، کوهستانی، و هوایش معتدل، و آبش از قنات و چشمه، و محصولش غلات و حبوبات است، و 396 تن سکنه دارد که بزراعت و گله داری اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی گلیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، در دو محل به فاصله یکهزار گز به ساطی بالا، و ساطی پائین مشهور، و سکنۀ ساطی بالا 281 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نوعی انگور منسوب به شاط در ایالت قرناطه، قصبه شاط که به ادریس نیز معروف است، انگورهای درشت خوش نمایی برنگ سرخ و لب ترش دارد که بهمه نقاط اسپانیا صادر می شود، (دزی ج 1 ص 716)، و رجوع به شاط و نیز معجم البلدان ذیل شاط شود
لغت نامه دهخدا
شاطی ٔ، کرانۀ رود، (مهذب الاسماء) (دهار)، کنارۀ دریا و رود، (آنندراج)، کنار، (نصاب)، کناره، ساحل، ریف، عدوه، جلهه:
نبیذ پیش من آمد بشاطی برکه
بخنده گفتم طوبی لمن یری عکه،
منوچهری،
نگویم که بر آب قادر نیند
که بر شاطی نیل مستسقی اند،
سعدی (بوستان)،
حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بر شاطی نیل و باران بیوقت آمد و تلف شد، (گلستان)، و رجوع به شاطی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
تخلص شاه عباس ثانی صفوی در شعر و این رباعی ازوست:
از هجر توام بدیده خون میگردد
احوال دلم بی تو زبون میگردد
ای دوست اگر ترا ببیند ثانی
برگرد سرت ببین که چون میگردد،
و رجوع به عباس ... شود
لغت نامه دهخدا
خاطی ٔ، کسی که به ارادۀ خود خطا کند و مخطی کسی که ارادۀ صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد، (غیاث اللغات)، گناهکار، (مهذب الاسماء)، آنکه بعمد ناراست خواهد، (اقرب الموارد) (تاج العروس)، خطاکننده، مقابل مصیب:
گر خطا گوید ورا خاطی مگو،
مولوی (مثنوی)،
ج، خطاءه، خاطئون، خاطئین: انا کنا خاطئین، (قرآن 97/12)، لایأکله الا الخاطئون، (37/69)، سهم خاطی، تیر که به نشانه نرسد، ج، خواطی، مثل: ’مع الخواطی ٔ سهم صائب’، یعنی از شخص خطاکننده صواب سرمیزند، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ثنی، دوم، دوّم، دویم، جفت، دوتاکننده، برگرداننده، پیچیده، اسم یکی از اقسام مروارید، هذا ثانی اثنین، أی هو احد اثنین، همچنین است ثالث ثلاثه تا عشره،
- فجر ثانی، صبح دوم، و رجوع به فجر شود
لغت نامه دهخدا
نعت از ثواء، فرودآینده، اقامت دراز کننده، مقیم: بیابانی است خالی از هر ثاوی و انیس و ویرانه ای است تهی از هر ساکن و جلیس، (ترجمه تاریخ یمینی ص 453)
لغت نامه دهخدا
منسوب به داغون، نسبتی مر اهل مرو را و آنان بدان کس که بیع مکاعب و مداسات کند نسبت داغونی دهند، بدین نسبت مشهورست از دانشیان ابومحمد عبداﷲ بن محمد بن ابراهیم بن یزید الداغونی، شیخی فاضل و ثقه و مأنوس وآشنا بحدیث، وی از محمد بن ابراهیم بن سعید بوشنجی و ابوعلی صالح بن محمد بغدادی و از وی ابوالهیثم محمد بن مکی کشمیهنی ادیب و ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن محمدمزکی روایت کند، (سمعانی) (لباب الانساب ج 1 ص 406)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
ماندگار، فرود آینده فرود آینده، اقامت (دراز) کننده مقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطی
تصویر قاطی
مخلوط، در آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
به جای فاطمه استعمال شود یا این حرف ها برای فاطی تنبان نمی شود. این سخن قانع کننده نیست بدرد من نمی خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاطی
تصویر غاطی
تاریک، پر، مملو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطی
تصویر عاطی
گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاطی
تصویر شاطی
کناره رود یا دریا، ساحل
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به اراده خود خطا کند و مخطی کسی که اداره صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاعی
تصویر ثاعی
نسبت کننده کسی را ببندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانی
تصویر ثانی
دوم، دوتا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطی
تصویر خاطی
خطاکننده، خطاکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثانی
تصویر ثانی
دوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثاوی
تصویر ثاوی
فرودآینده، اقامت (دراز) کننده، مقیم
فرهنگ فارسی معین