- تیمر
- گیاهی ازتیره شاه پسند که بصورت درخت یا درختچه میباشد. اصل آن از هندوستان و افریقای مرکزی است و در نواحی جنوبی ایران نیز یافت شود. برگش بیضوی کامل و سطح فوقانی پهنکش سبز رنگ و سطح تحتانی پهنک سفید است. پوست آن در تداوی بعنوان مدر مستعمل است
معنی تیمر - جستجوی لغت در جدول جو
- تیمر ((مَ))
- گیاهی از تیره شاه پسند که به صورت درخت یا درختچه می باشد. اصل آن از هندوستان است و در نواحی جنوبی ایران نیز یافت می شود. برگش بیضوی کامل و پوست آن در تداوی به عنوان مدر مستعمل است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیشمار بیحد بیحساب
مراقبت
درست، تمام، راست، کامل، مهیاو صحیح، و بمعنی موج دریا و موج آب هم هست
آسان شدن کاری
بانوی بزرگ خاتون ارجمند
مرغی است شبیه به طاوس ماده شفتین
ترکی پولاد
مبارک بودن
قصد کردن، طهارت با خاک به جای وضو
رنج و اندوه، غم خوردن
نجد دشت بیابان
خود نکوهی، بد پیمانی، ترساندن
کمر بستن، آستین بالا زدن، چابکی آستین بر زدن دامن برچیدن، آماده شدن، چابکی کردن
پوست ترنجیدگی
منگ برد بردن در منگیا (قمار)، زن بردن، زن فریفتن، مهتابکاری انجام کاری در مهتاب
تیر بی پیکان که بجای پیکان گرهی از چوب یا استخوان دارد
مرغ مگس
پلنگ خویی زشتخویی بر آشفتن مانند پلنگ شدنتند خویی نمودن
غده، توده ای از نسج غیر مادی در بدن
امیری کردن، مشورت کردن میری کردن چیره شدن خرما فروش خرما فروش. نیک نگریستن در نگرستن اندیشه کردن اندیشیدن، درنگ. ج: تاملات
خشم کردن
بی شمار، بی حد، بی اندازه
بانوی بزرگ حرم پادشاه، خاتون، برای مثال اندر این عهد از بزرگی کشور خوارزم را / ستر عالی مهد اعظم تیرم ترکان تویی (؟- مجمع الفرس - تیرم)
آسان شدن، سهل گشتن، آماده شدن
تبرک جستن، مبارک بودن، میمنت داشتن، امری یا چیزی را به فال نیک گرفتن
موج، موج دریا
آماده، مهیا، ساخته، مالش، مالش دادن و لوله ساختن تریاک
تیار کردن: آماده ساختن، مهیا کردن
آماده، مهیا، ساخته، مالش، مالش دادن و لوله ساختن تریاک
تیار کردن: آماده ساختن، مهیا کردن
تیری که بر سر آن پیکان نباشد، تیر بی پیکان، تخمار، تکمار
به سرعت رفتن، گذشتن، با ناز و تکبر خرامیدن و رفتن، آمادۀ کاری شدن
پلنگی نمودن، مثل پلنگ شدن، کنایه از تندخویی کردن، خشم کردن
پرستاری، نوازش و مراقبت از شخص بیمار یا آسیب دیده، غم خواری، دلسوزی، فکر، اندیشه، درد و رنج
تیمار خوردن: غم خواری کردن، دلسوزی کردن،برای مثال به تنها تن خویش جستم نبرد / به پرخاش تیمار من کس نخورد (فردوسی - ۵/۳۵۲)
تیمار داشتن: خدمت، پرستاری و غم خواری کردن، مواظب کسی یا چیزی بودن
تیمار کردن: با شال و قشو بدن اسب را مالش دادن و تمیز کردن، محافظت کردن، پرستاری کردن
تیمار خوردن: غم خواری کردن، دلسوزی کردن،
تیمار داشتن: خدمت، پرستاری و غم خواری کردن، مواظب کسی یا چیزی بودن
تیمار کردن: با شال و قشو بدن اسب را مالش دادن و تمیز کردن، محافظت کردن، پرستاری کردن
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، چهر، غرّه، دیباجه، سج، دیباچه، عذار، محیّا، عارض، رخسار، گردماه، خدّ، لچ، وجنات، رخساره، چیچک، دیمه