جدول جو
جدول جو

معنی تیماوس - جستجوی لغت در جدول جو

تیماوس
(وَ)
بخش حومه، نام یکی از بخشهای سه گانه شهرستان مهاباد است که از 443 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده و جمعیت آن با شهر مهاباد در موقع تألیف فرهنگ جغرافیایی ایران 96660 تن بوده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). و رجوع به مهاباد (شهرستان) و مهاباد (شهر) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیماس
تصویر تیماس
(پسرانه)
جنگل، بیشه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیماس
تصویر تیماس
بیشه، نیزار، جنگل
فرهنگ فارسی عمید
نام مردی مقدونی اهل خالاسترا، وی توطئه ای علیه اسکندر مقدونی ترتیب داد، اما قضیه به سبب نیکو ماخوس معشوقۀ وی کشف شد، (ایران باستان ج 2 ص 1675)
لغت نامه دهخدا
هر کس از جانب دولت به توجه اطفال یتیم و بی کس و اعانت مردمان عاجز باشد آن را تیماری گویند یا تیمارخوار، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرفتگی، اندوهگینی، مقابل شادی:
همه رنجی و تیماری سرآید
ز تخم صابری شادی برآید،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
معرب کیکاوس. نام ستاره ای است واین کلمه عجمی است. (از اقرب الموارد). شکلی است بر فلک از اشکال شمالی بصورت مثلث بزرگ. (آنندراج). این لغت روم است و آن را عرب ملتهب خوانند و کواکب او یازده در نصف صورتند و ده خارج و او در میان کوکب ذات الکرسی و کوکب جدی باشد و عرب کوکبی را که بر سینۀ اوست قرحه خوانند و آن را که بر منکب ایمن باشد فرق و آن را که بر پای چپ باشد راعی و میان هر دو پای او به استقامت ستاره ای کوچک باشد مایل به پای چپ آن را کلب راعی خوانند و میان پایهای او و میان جدی چند ستارۀ کوچک باشد که آن را اغنام خوانند. (نفایس الفنون در علم صور کواکب)
لغت نامه دهخدا
به یونانی حب الصنم است، (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و بعمل اکسیر تام دست یافته است. (الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(کِ کَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان است و 923 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وی ی)
منسوب به کیمیاء. (ناظم الاطباء). کیمی ّ. منسوب به کیمیاء. (از اقرب الموارد) ، عالم به کیمیا. ج، کیماویون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پیکرنگار یونان باستان که در قرن 4 قبل از میلاد می زیست، او رقیب پارهازیوس بود و اثر مشهوری بنام قربانی ایفی ژنی از او باقیمانده است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ وو)
به معنی عادل و اصیل و نجیب باشد، چه کی به معنی عادل و کاوس به معنی اصیل و نجیب هم آمده است. (برهان) (آنندراج). عادل و اصیل و نجیب. (ناظم الاطباء). رجوع به ’کی’ و ’کاوس’ و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ وو)
نام یکی از چهار پسر کیقباد است. (برهان) (آنندراج). نام دومین پادشاه از سلسلۀ کیان. (ناظم الاطباء). دومین پادشاه کیانی، و به قول بندهش و بسیاری از مورخین پسر اپیوه و نوۀ کیقباد است. این اسم در اوستا کوی اوسن یا اوسذن می باشد. (یشتها تألیف پورداود صص 227- 237). رجوع به همین مأخذ و مجمل التواریخ صص 45- 48 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نامور. نام آور، در اسامی اسپهبدان طبرستان آمده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 24هزارگزی جنوب شرقی زنجان و 3هزارگزی راه تهران، و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 738 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولات عمده اش غلات و سیب زمینی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
خطیب و دانشمند فن بلاغت و بدیع و تاریخ دان یونان قدیم که در قرن اول پیش از میلاد مسیح در اسکندریه متولد شد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ)
تلماک. پسر اولیس بود. پدرش او را در خردسالی رها کرده بمحاصرۀ شهر تریا شتافت و تلماکوس بیست سال دور از پدر بسر برد و سرانجام چون غیب گویان خبر دادند که اولیس بدست پسر خویش هلاک خواهد شد از وطن دوری گرفت. لکن عاقبت اولیس بدست... برادر وی به قتل رسید. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ص 472)
لغت نامه دهخدا
تزه از قهرمانان یونان قدیم است، او فرزند اژه و پادشاه آتن بود و شخصی است نیمه افسانه ای و نیمه تاریخی و بعضی از اعمال او با هیرکول مرتبط می گردد، او بوسیلۀ طنابی که دختر مینوس تهیه کرده بود و به راهنمائی همین دختر از پیچ و خم های کرت گذشت و مینوتور غول آدمخوار را بکشت، آنگاه این شاهزاده خانم را در جزیره ناکسوس گم کرد و بدنبال یک زندگی غیرعادی و پرماجرا درگذشت، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و لاروس شود
لغت نامه دهخدا
بیشه و نیستان و جنگل را گویند و به عربی اجم خوانند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، بیشه، (صحاح الفرس)، بیشه و نیستان، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی)، جنگل و بیشه و ویرانه و ملک لم یزرع و ویران و نیستان، (ناظم الاطباء) :
نهاده روی به حضرت چنانکه روبه پیر
به تیم واتگران آید از در تیماس،
ابوالعباس (از صحاح الفرس و فرهنگ جهانگیری)،
در قوامیس عرب کلمه دیماس یا دیماس هست که به معنی لانه و سوراخ زیرزمینی که وحوش به لانه گیرند و امثال آن می باشد و به گمان من تیماس و دیماس یکی تعریب یا تصحیف دیگری است و از شعر ابوالعباس تیماس را به معنی بیشه و نیستان و جنگل گرفته اند به حدس، و اصل همان دیماس به معنی کن و سرب عربی است و دیماس نیز نام زندانی بود از حجاج بن یوسف ثقفی که برای تاریکی آن به دیماس خوانده می شد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
بلغت یونان قسمی از قولنج است و آن مهلک میباشد. (برهان) (آنندراج). بیونانی ئیلئوس. (اشتینگاس). انسداد روده ها در نتیجۀ یک آماس، قولنج روده ای. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از قولنج است. لکن در روده های بالائین افتد و تفسیر ایلاوس به تازی رب ارحم است، یعنی ای خداوند رحم کن. (یادداشت بخط مؤلف). قال العلامه: و هو وجع معدی یعرض الامعاء العلیاء فیمنع نفوذ الثقل، حتی یخرج من الفم، و تفسیره علی ما ذکر جالینوس یارب ارحم. و علی ما ذکره بقراط، المستعاذ منه و قال فی فصوله اذا حدث عن القولنج المستعاذ منه قی ٔ و فواق و اختلاط ذهن فذلک دلیل سوء و قال من حدث به تقطیر البول القولنج المعروف بایلاوس فانه یموت فی سبعه ایام. (بحر الجواهر) ، مسافت در شب با تندی و چالاکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام دانشمندی یونانی است. (نخبه الدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا
یکی از پنج تن سران تاتار بود، وی و تاینال در جنگ باجلال الدین خوارزمشاه بسال 625 هجری قمری مهتر ایشان بودند، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 122 و تاینال شود
لغت نامه دهخدا
غده ای فرد که در جلو قصبهالریه و در عقب استخوان جناغ سینه واقع است و از دو لب چپ و راست تشکیل شده است، این غده صاف و رنگش در جنین گلی ولی در کودک خاکستری است، غدۀ مذکور در سن بلوغ به نهایت نمو خود می رسد، ولی از آن به بعد کوچک میشود، و در سن کهولت از بین می رود، وجود این غده موجب مساعد کردن نمو بدن است وفقدانش نمو را متوقف می سازد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بلادت باشد و آن تعطیل قوت نفس ناطقه است بی آنکه تقصیری در خلقت آن شده باشد، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، در برهان آمده در فرهنگها نیافتم، (انجمن آرا) (آنندراج)، بلادت و کندی ذهن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تیماء که بلدی است از بلاد تبوک در نصف طریق شام. (از سمعانی). رجوع به تیماء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیموس
تصویر تیموس
غده ای که در کودکان در بالای قفسه سینه و جلو نای قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیقاوس
تصویر قیقاوس
پارسی تازی گشته کیکاوس از چهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماری
تصویر تیماری
اندوهگینی، گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاوس
تصویر ایلاوس
انسداد روده ها در نتیجه یک آماس قولنج روده یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیفاوس
تصویر قیفاوس
یونانی تازی گشته کیکاووس از چهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیماور
تصویر نیماور
نامور نام آور. توضیح در اسامی اسپهبدان طبرستان آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیپاکس
تصویر تیپاکس
نام تجارتی برای مؤسسه های پست خصوصی
فرهنگ فارسی معین
بیهوده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوع ویژه ای از شکار پرنده در شب
فرهنگ گویش مازندرانی