جدول جو
جدول جو

معنی تیقیظ - جستجوی لغت در جدول جو

تیقیظ(تَ)
بیدار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) (غیاث اللغات). بیدارنمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و به معنی بیداری مستعمل میشود. (از غیاث اللغات) (آنندراج) ، گرد برانگیختن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شدد للمبالغه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تیقیظ
بیدار کردن
تصویری از تیقیظ
تصویر تیقیظ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیقظ
تصویر تیقظ
بیدار شدن، بیداری، هوشیار شدن، هوشیاری
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بُ)
بسنده بودن چیزی گرمای تابستان را. (زوزنی). بسند آمدن چیزی کسی را به گرمای تابستان، در تابستان بجایی اقامت کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رسیدن باران تابستان بکسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَهَْ هَُ)
در تابستان اقامت کردن در جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیدار و هوشیار بودن وبیدار شدن از خواب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بیدار شدن و بیداری. (غیاث اللغات) (آنندراج) : و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مؤاخات تو صافی تر شد. (کلیله و دمنه). در امکان نیاید که دو تن با یکدیگر دوستی دارند... چندان... تیقظ نگاه توان داشت که سهوی نرود. (کلیله و دمنه). باید که امشب در تیقظ و حراست زیادت کنی. (سندبادنامه ص 86). صواب آن دانم که صحبت من فرونگذاری و خود رادر معرض خطر نیاری و از جادۀ تنبه و تیقظ زآنسوتر نشوی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 153). عنان تحفظ و تیقظ از دست او بستد و چشم بصیرت و احتراس او از معاقرت چند کاس در سکرت غفلت مانده تا خود را در ورطۀ غرور و خطر انداخت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاًص 243).... روی به نصر آورد و به شرایط تحفظ و تیقظ قیام ننمود و از دقایق احتراز و احتراس غافل شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 268). و از حزم و تیقظ بران، که آن جماعت نیز در ترقب و تحفظ باشند. (جهانگشای جوینی). شرایط تثبت و تدبر تقدیم یافت و وظایف تیقظ و تحفظ به اقامت پیوست. (جامع التواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیقظ
تصویر تیقظ
بیدار کردن، بیدار نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیقظ
تصویر تیقظ
((تَ یَ قُّ))
بیدار شدن از خواب، هوشیار گردیدن
فرهنگ فارسی معین
بیداری، هشیاری، بیدار شدن، هشیار بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد