جدول جو
جدول جو

معنی تیفاک - جستجوی لغت در جدول جو

تیفاک
تحریک، خارش بدن، وسوسه، درد مفاصل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هنگام حدوث یا هنگام برآمدن، (از اقرب الموارد) : اتیتک لتیفاق الامر، آمدم ترا وقت سازواری کار، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : و لقیته لتیفاق الهلال، ملاقات کردم او را هنگام برآمدن ماه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تی / تَ)
مقابل و روبرو: تیفاق الکعبه، یعنی بیت المعمور که در آسمان است. مقابل و محاذی خانه کعبه است. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کاسنی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
از شهرهای قدیمی افریقا و دارای بناهای شامخ بود، و آن را تیفاش الظالمه گویند، در دامنۀ کوهی واقع است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
یهود ’؟’ را گویند چه تیداکی یهودی باشد، (برهان) (آنندراج)، یهود، (ناظم الاطباء)، در برهان گفته به معنی یهود است ... در فرهنگها ندیدم، (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَیْ یا)
اسم اشاره و مصغر تاک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیفاق
تصویر تیفاق
جور شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیفاف
تصویر تیفاف
کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تلفظ دیگر آن تونک است و گیاهی است که در ییلاقات روید و دانه
فرهنگ گویش مازندرانی
شناگر
دیکشنری اردو به فارسی