جدول جو
جدول جو

معنی تیفاق - جستجوی لغت در جدول جو

تیفاق
هنگام حدوث یا هنگام برآمدن، (از اقرب الموارد) : اتیتک لتیفاق الامر، آمدم ترا وقت سازواری کار، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : و لقیته لتیفاق الهلال، ملاقات کردم او را هنگام برآمدن ماه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تیفاق(تی / تَ)
مقابل و روبرو: تیفاق الکعبه، یعنی بیت المعمور که در آسمان است. مقابل و محاذی خانه کعبه است. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تیفاق
جور شدن کار
تصویری از تیفاق
تصویر تیفاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
سوفار و تیر را در زه کمان نهادن برای انداختن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به خدمت کسی رفتن برآوردن کاری را: اتیتک لتوفاق الامر، ای لتوفقه. (منتهی الارب). به خدمت تو آمدم برای برآوردن این کار. (ناظم الاطباء) ، توفاق الهلال، برآمدن ماه: لقیته لتوفاق الهلال، یعنی ملاقات کردم او را هنگام برآمدن هلال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کاسنی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
از شهرهای قدیمی افریقا و دارای بناهای شامخ بود، و آن را تیفاش الظالمه گویند، در دامنۀ کوهی واقع است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
موفق، اتیتک لمیفاق الهلال، آمدم ترا هنگام برآمدن هلال، (ناظم الاطباء)، ای موفقه (منتهی الارب، مادۀ وف ق)
لغت نامه دهخدا
(مَ فُ)
توفیق خواستن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی). توفیق خواستن از خدای. توفیق جستن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیفاف
تصویر تیفاف
کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاق
تصویر ایفاق
جور در آمدن، رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیفاق
تصویر استیفاق
کامجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تحریک، خارش بدن، وسوسه، درد مفاصل
فرهنگ گویش مازندرانی