جدول جو
جدول جو

معنی تیزکین - جستجوی لغت در جدول جو

تیزکین
غضبناک و کسی که به زودی انتقام گیرد، (ناظم الاطباء)، سخت کینه ور:
بدینگونه ده چینی تیزکین
ز جان پاک گشتند چون نقش چین،
ظهوری (از آنندراج)،
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایتکین
تصویر ایتکین
(پسرانه)
آیتکین، غلام ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیتکین
تصویر آیتکین
(پسرانه)
غلام ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
دارای قوۀ بینایی دقیق، کنایه از دقیق، کنجکاو و باهوش
فرهنگ فارسی عمید
لغتی در توزین است که روستائی است به حلب، (از منتهی الارب)، قریۀ بزرگی است از نواحی حلب، (مراصد الاطلاع) (از معجم البلدان)، نام شهری میان قنسرین و حلب، (ابن بطوطه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، از قراء حلب، (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 236)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
تیزچشم تیزبین معروف، (آنندراج)، کسی که دور را خوب می بیند، (ناظم الاطباء)، دقیق، بادقت، کنجکاو، (فرهنگ فارسی معین) :
زودرو عزم او فراز و نشیب
تیزبین حزم او سپید و سیاه،
ابوالفرج رونی،
گل بی خار اندر گلشن دهر
به چشم تیزبین کی می توان دید،
مسعودسعد،
و تیزبینان زمرۀ انسانی گفته اند که کل شی ٔ یرجع الی اصله، (چهارمقالۀ نظامی)،
دیده ست بکرات بیشمار
در معرکه ها چرخ تیزبین
با بیلک او مرگ هم عنان
با رایت او فتح همنشین،
انوری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
این، دستور تیزبین منست
در حفاظ گله امین منست،
نظامی،
صیدگری بود عجب تیزبین
بادیه پیمای و مراحل گزین،
نظامی،
قوی پشت و گران نعل و سبک خیز
به دیدن تیزبین و در شدن تیز،
نظامی،
می کرد سها ز همنشینان
نقادی چشم تیزبینان،
نظامی،
گویاترین کسی را کو تیزبین تر آمد
خط تو چشم بسته خال تو لال کرده،
عطار،
تیزبین باد آفتاب پرست
تا ببیند که ماهتابی هست،
ظهوری (از آنندراج)،
دست عرفی نقاب راز گشود
خرد تیزبین ما بگریخت،
ظهوری (ایضاً)،
- رای تیزبین، نظر صائب، اندیشۀ دقیق و باریک بین:
از آن عادت شریف، از آن دست گنج بخش
از آن رای تیزبین، وزآن گرز گاوسار،
فرخی،
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
شخص دقیق و کنجکاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزویر
تصویر تیزویر
تیرهوش هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
میکروسکوپ، خردبین
فرهنگ لغت هوشیار
تند و بران کردن لبه یانوک چیزی (مانند شمشیر نیزه و غیره)، خشمگین ساختن عصبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
دقیق، کنجکاو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
ذره بین
فرهنگ واژه فارسی سره
تیزنظر، تیزنگر، دقیق، روشن بین، زیرک، کنجکاو، عاقبت اندیش، عاقبت نگر، مال اندیش، صائب نظر، باریک بین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
حادٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
Perceptive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
perspicace
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
perceptivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
تیزفہم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
восприимчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
wahrnehmend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
сприйнятливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
spostrzegawczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
mwelevu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
সূক্ষ্মদর্শী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
percettivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
algısal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
지각력이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
洞察力のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
תַפיסָנִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
感知的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
tajam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
ช่างสังเกต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
scherpzinnig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
perspicaz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
सूझबूझ वाला
دیکشنری فارسی به هندی