جدول جو
جدول جو

معنی تیزنا - جستجوی لغت در جدول جو

تیزنا
محل تیزی و برندگی شمشیر، کارد و مانند آن، لبۀ تیغ
تصویری از تیزنا
تصویر تیزنا
فرهنگ فارسی عمید
تیزنا
محل تیزی تیغ و شمشیر و امثال آن باشد، (برهان) (ناظم الاطباء)، جای تندی شمشیر و امثال آن چه ’نا’ به معنی محل است مانند تنگنا و درازنا و فراخنا و پهنا ... (انجمن آرا) (آنندراج)، تیزنای، حد، لبه، دم، لب، تیزه، طرف برندۀ چیزی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و حد شمشیر، تیزنای او بود، (تفسیر ابوالفتوح رازی از یادداشت ایضاً) : الغراب، تیزنای تبر، (السامی فی الاسامی از یادداشت ایضاً) :
ز وصف تیغتوزان قاصرم که اندیشه
بریده گشت چو بر تیزناش کرد گذر،
جمال الدین اصفهانی،
، زانوی پای اسب، (ناظم الاطباء)، نوک، تیزنای چیزی یا عضوی، آن سوی که تیز بود، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : القرنه، تیزنای پیکان، (السامی فی الاسامی، یادداشت ایضاً) : حرف الجبل، تیزی نای سر کوه، (ایضاً)، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تیزنا
تیزی تیغ شمشیر خنجر و غیره
تصویری از تیزنا
تصویر تیزنا
فرهنگ لغت هوشیار
تیزنا
لبه تیز تیغ
تصویری از تیزنا
تصویر تیزنا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تینا
تصویر تینا
(دخترانه)
سفال، گل، هم ریشه با طین عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیزپا
تصویر تیزپا
تندرو، چابک
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
تندچنگال و درنده و ژیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عشق بازی و ناز و کرشمه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرضه است بر دریای شام، (منتهی الارب)، طورتینا یا طورتینا به مد و قصر، همان طورسینا است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به لغت زند و پازند گل را گویند و به عربی طین خوانند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، هزوارش تینا، پهلوی گیل، گل (خاک)، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان درختنگان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَحْ حُ)
مردن: تاز تیزاناً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
در حال تیزیدن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
سریعالسیرو تندرو، (ناظم الاطباء)، تیزپای، که در رفتن سریع است، تیزرو، که بشتاب رود، سریع در رفتار، که تند رود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، تیزرفتار:
گراینده دو تیزپای نوند
همان شست بدخواه کردش به بند،
فردوسی،
گذشته بر او بر بسی کام و دام
یکی تیزپایی و دانوش نام،
عنصری،
یکی نامه زآنگونه کو دید رای
بفرمود و شد زنگی تیزپای،
اسدی (گرشاسب نامه)،
کجا توانم جستن که تیزپایانند
چه چاره دانم کردن که چیره دستانند،
مسعودسعد،
تیر تو چه تیزپی پران پیک است
کاندر دل خصم تو چه اندیشه رسید،
اسعد بخاری سمرقندی،
چو مردانه رو باشی و تیزپای
به شکرانه با کندپایان بپای،
سعدی (بوستان)،
شود توسن گریه ام تیزپای
برو، هی زند هر زمان های های،
ظهوری (از آنندراج)،
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تینا
تصویر تینا
ناز و کرشمه و عشقبازی، گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمنا
تصویر تیمنا
بوطر میمنت و برکت، بطور میمنت و برکت برای تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزپا
تصویر تیزپا
چابک
فرهنگ فارسی معین
چوب اهرم مانند جهت لغزاندن و جا به جا کردن اجسام
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن، برای شنا کردن، شناور بودن، شنا کردن
دیکشنری اردو به فارسی