جدول جو
جدول جو

معنی تیزخاطر - جستجوی لغت در جدول جو

تیزخاطر
(طِ)
ذکی. فطن (مرد). فطنه (زن). ذکیه. شهم. سبک فهم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تیزخاطر
تیزطبع، تیزفهم، زیرک، هوشمند، هوشیار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ طِ)
ذکاء. زیرکی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
چست و چابک و جلدکار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
با هم گرو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراهن. (قطر المحیط) :
هم الجبل الاعلی اذاما تناکرت
ملوک الرجال او تخاطرت البزل.
(از اقرب الموارد).
، بلند کردن گشن دم خود را برای حمله ور شدن هنگام هیجان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سریع الاثر، اثر تیز
دیکشنری اردو به فارسی