جدول جو
جدول جو

معنی تیرگی - جستجوی لغت در جدول جو

تیرگی
تاریکی، سیاهی، کدورت
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تیرگی(رَ / رِ)
تاریکی. (برهان) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظلمت. (ناظم الاطباء). مقابل روشنی چنانکه در هوا و آب و جز آن. تاری. تاریکی. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). از تیره (= تیرگ) + ی (مصدری). (حاشیۀ برهان چ معین) :
مرد حرس کفکهاش پاک بگیرد
تا بشود تیرگیش و گردد رخشان.
رودکی.
تو از تیرگی روشنائی مجوی
که با آتش آب اندر آری بجوی.
فردوسی.
برآمد یکی ابر و گردی سیاه
کز آن تیرگی دیده گم کرده راه.
فردوسی.
بیاید هم اکنون که شب تیره گشت
ورا دیده از تیرگی خیره گشت.
فردوسی.
بدان تیرگی رستم او را بدید
سبک تیغ تیز از میان برکشید.
فردوسی.
هوا را بود روشنی و لطیفی
زمین را بود تیرگی و گرانی.
فرخی.
تا بباشد آسمان را تیرگی و روشنی
تا بباشد اختران را اجتماع و افتراق.
منوچهری.
پس از تیرگی روشنی گیرد آب
برآید پس ازتیره شب آفتاب.
اسدی.
چنان تیره گیتی که از بس خروش
ز بس تیرگی ره نبردی بگوش.
اسدی.
برون آرد از دل بدی را خرد
چو ازشیر مر تیرگی را نمد.
ناصرخسرو.
پیغامبران فرستاد تا که ایشان خلق را از تیرگی کفر سوی روشنائی ایمان راه نمایند. (مجمل التواریخ و القصص از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
که شب را تیرگی چندان بماند
که رخ پیدا کندخورشید انور.
انوری.
باﷲ که گر به تیرگی و تشنگی بمیرم
دنبال آفتاب و پی کوثری ندارم.
خاقانی.
صورت خوبان به معنی چون ببینی آینه ست
کز برونسو روشنی دارد درونسو تیرگی.
خاقانی.
تا کی این روز و شب و چندین مغاک و تیرگی
آن درخت آبنوس این صورت هندوستان.
خاقانی.
چون سایه مرا به تیرگی جوی
کاندر ره روشنی نیابی.
خاقانی.
اگر چشمه روشن بود به تیرگی جویهازیان ندارد و اگر چشمه تاریک بود به روشنی جوی هیچ امید نباشد. (تذکرهالاولیاء عطار).
اگر چند باشد شب دیرباز
بر او تیرگی هم نماند دراز.
سعدی.
از نخشبی مدار طمع در جهان کرم
نخ نام دیو باشدو شب تیرگی و غم.
(از صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، کدورت خاطر. (برهان) (غیاث اللغات). کدورت. (ناظم الاطباء). کین. بغضاء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تندخویی و آتش مزاجی. (حاشیۀ برهان چ معین) :
چو آمد بکار اندرون تیرگی
گرفتند پرمایگان خیرگی.
فردوسی.
همان راه یزدان بباید سپرد
ز دل تیرگی ها بباید سترد.
فردوسی.
بگفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی.
فردوسی.
مردی بود (بلکاتکین حاجب) که از وی... و جوانمردتر کم دیدند اما تیرگی قوی بر وی مستولی بود و... (تاریخ بیهقی از حاشیۀ برهان چ معین).
روز به شب کرده ای به تیرگی حال
شب به سحر کن به روشنائی باده.
خاقانی.
گفت یکی وحشت این در دماغ
تیرگی آرد چو نفس در چراغ.
نظامی.
، سیاهی. (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
دو چشمش بسان دو نرگس بباغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تیرگی
تاریکی، ظلمت
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تیرگی
تاری، تاریکی، سیاهی، ظلمت
متضاد: روشنایی، کدورت، کدورت خاطر، کین، کینه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تیرگی
الظّلام
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به عربی
تیرگی
Opaqueness, Somberness
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تیرگی
opacité, gravité
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تیرگی
opacidad, tristeza
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تیرگی
непрозрачность , мрачность
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به روسی
تیرگی
Undurchsichtigkeit, Düsterkeit
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تیرگی
непрозорість , похмурість
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تیرگی
nieprzejrzystość, ponurość
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تیرگی
不透明度 , 忧郁
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به چینی
تیرگی
opacidade, sobriedade
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تیرگی
غیر شفافیت , اداسی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به اردو
تیرگی
অস্বচ্ছতা , অন্ধকারাচ্ছন্নতা
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
تیرگی
ugumu wa kuona kupitia, huzuni
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تیرگی
opaklık, kasvet
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تیرگی
불투명성 , 침울함
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به کره ای
تیرگی
opacità, cupezza
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تیرگی
עֲמוּמוּת , קַדרוּת
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به عبری
تیرگی
अपारदर्शिता , उदासी
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به هندی
تیرگی
ketidaktransparan, kesuraman
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تیرگی
ความทึบแสง , ความมืดมน
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
تیرگی
ondoorzichtigheid, somberheid
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به هلندی
تیرگی
不透明さ , 暗さ
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
معتاد به کشیدن شیرۀ تریاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیرگی
تصویر طیرگی
حالت و کیفیت طیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
کسی که به کشیدن شیره تریاک عادت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
خودسری، خود رایی، لجاج، ستیزگی، عناد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیرگی
تصویر چیرگی
غلبه ظفر پیروزی، تسلط استیلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرگی
تصویر بیرگی
بیغیرتی بی عرقی بی تعصبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیرگی
تصویر چیرگی
((رِ))
پیروزی، تسلط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیرگی
تصویر چیرگی
استیلاء، سلطه، غلبه، عرضه، تسلط، تبحر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
اکهام
فرهنگ واژه فارسی سره