جدول جو
جدول جو

معنی تیخالک - جستجوی لغت در جدول جو

تیخالک
(لَ)
جوجه تیغی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ)
سیسالنگ. مرغکی که در کنار آبها نشیند و پیوسته دم جنباند. صعوه. (ناظم الاطباء). گونه ای پرندۀ شکاری دورپرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین میباشد و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خالهای سیاه رنگند. سیسارک. شیشلنگ. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
غدار و مکار و چاپلوس و ناراست، (ناظم الاطباء)، رجوع به تیتال شود
لغت نامه دهخدا
کاواک، مجوف، اجوف، مقابل توپر، مصمت، رست، بی مغز، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، دروغین، (یادداشت ایضاً)،
- تشر توخالی، دعوی بی معنی، تهدیدی بی قدرت انجام آن، توپ خالی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
- توپ توخالی، تشر توخالی، تهدید توخالی،
- وعده های توخالی، وعده های دروغین
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ)
مرکّب از: تبخال + ’ه’ پسوند زائد، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تبخال. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء)، اثر تب گرم باشد که از لب مردم برجهد چون خرد آبله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 493)، اثر تب گرم بود یعنی جوششی که بعد از تب از لب و دهان بیرون آید. (فرهنگ اوبهی)، تبشی باشد که بر لب بیمار پدید آید پس از تب. (صحاح الفرس)، آبله های خرد که از گرمی تب بر اطراف لب پدید آید و این علامت مفارقت تب است. بلفظ افتادن و دمیدن و زدن مستعمل و در این لفظ قلب اضافت است و تبدیل بای فارسی به عربی و زیادت ها، ببای فارسی بدون ها نیز آمده. (غیاث اللغات) :
کاشکی سیدی من آن تبمی
تا چو تبخاله گرد آن لبمی.
خفاف (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 439)،
تبخاله مرا نمود دلدار به ناز
بردم به لبان سرخش انگشت فراز
چون کودک شیرخواره از حرص و ز آز
انگشت مزم از این سپس عمر دراز.
قطران (از انجمن آرا)،
نگوئی گاو بحری را چرا تبخاله شد عنبر
گیا در ناف آهو مشک اذفر بیشمر دارد.
ناصرخسرو.
تب لرزه شکست پیکرش را
تبخاله گزید شکرش را.
نظامی.
زبان از تشنگی بر لب فتاده
لب از تبخاله موج خون گشاده.
جامی.
، مرغی از جنس ترقه. (ناظم الاطباء) ، حباب شراب. (ناظم الاطباء)،
- آتش تبخاله:
زان فروغی کز رخش افتاد در کاشانه ام
آتش تبخاله ام لبریز آب گوهر است.
صائب (از آنندراج)،
- تبخاله نوش:
ببوی صبر مشام آنچنان مباد آن رند
که قدر طالب تبخاله نوش نشناسد.
طالب آملی (از آنندراج)،
- خیمۀ تبخاله:
پردۀ امید باشد ناامیدیهای ما
خیمۀ تبخالۀ ما بر لب کوثر بود.
صائب (از آنندراج)،
- ساغر تبخاله:
در کلبۀ ما تا به کمر موج شراب است
تا ساغر تبخالۀ ما پیری ناب است.
کلیم (از آنندراج)،
توان به ساغر تبخاله آب کوثر خورد
بساز با جگر تشنه چون سراب اینجا.
صائب (از آنندراج)،
- شیشۀتبخاله:
بی تو امشب ساغر لب بر شراب ناله بود
پنبه ام از مغز جان بر شیشۀ تبخاله بود.
شوکت (از آنندراج)،
از ره و رهبر نبود آثار کز شوق ازل
خار راهت چون پری در شیشۀ تبخاله بود.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
بی مغز، دروغین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیخاله
تصویر پیخاله
فرهنگستان این کلمه را بمعنی مدفوع شکل پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
آن چه درونش خالی است، پوک، مقابل تو پر، بی ارزش، پوچ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
کاواک
فرهنگ واژه فارسی سره
پوچ، پوک، مجوف، میان تهی
متضاد: پر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
أجوفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
Hollow, Vacuous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
creux, vide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تبخال
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه و برگ درخت توت
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
hol, leeg
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
کھوکھلا , خالی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
пустой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
hohl, leer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
порожній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
pusty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
空的 , 空虚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
oco, vazio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
cavo, vuoto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
খালি , খালি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
hueco, vacío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
tupu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
빈 , 텅 빈
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
中空の , 空虚な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
חלול , ריק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
खोखला , खाली
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
berongga, kosong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
กลวง , ว่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی