یا کوههای آسمانی، سلسله جبالی است که در آسیای مرکزی (چین و اتحاد جماهیر شوروی) قرار دارد و بلندترین نقطۀ آن خان تنگری است که 6995گز و قلۀ پوبیدا 7439 گز ارتفاع دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ فارسی معین شود
یا کوههای آسمانی، سلسله جبالی است که در آسیای مرکزی (چین و اتحاد جماهیر شوروی) قرار دارد و بلندترین نقطۀ آن خان تنگری است که 6995گز و قلۀ پوبیدا 7439 گز ارتفاع دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ فارسی معین شود
پر سیاوشان، گیاهی پایا با ساقه های باریک و تیره رنگ و برگ های ریز که در جاهای مرطوب و سایه دار می روید، برگ هایش دارای اسید گالیک و اسید تانیک و ماده ای تلخ مزه است و مصرف دارویی دارد، پر سیاوش
پَرِ سیاوَشان، گیاهی پایا با ساقه های باریک و تیره رنگ و برگ های ریز که در جاهای مرطوب و سایه دار می روید، برگ هایش دارای اسید گالیک و اسید تانیک و ماده ای تلخ مزه است و مصرف دارویی دارد، پَرِ سیاوَش
تالسان و طیلسان. (ناظم الاطباء). اهل تالش در قدیم لباس مخصوصی داشتند که تالشان نامیده میشد و از آن طیلسان معرب شده است. (فرهنگ نظام). و پوشش خاصۀ آن طایفه را (تالش را) تالشانه می نامیده اند و طیلسان معرب پوشش تالشانه است. (آنندراج) (انجمن آرا). طیلسان. (منتهی الارب). جامه ای از پشم درشت که مردم تالش پوشند و این کلمه اصل طیلسان عرب است. رجوع به تالش و طالش و مخصوصاً تالسان و طیلسان و طالسان و منتهی الارب ذیل کلمه طلس شود
تالسان و طیلسان. (ناظم الاطباء). اهل تالش در قدیم لباس مخصوصی داشتند که تالشان نامیده میشد و از آن طیلسان معرب شده است. (فرهنگ نظام). و پوشش خاصۀ آن طایفه را (تالش را) تالشانه می نامیده اند و طیلسان معرب پوشش تالشانه است. (آنندراج) (انجمن آرا). طیلسان. (منتهی الارب). جامه ای از پشم درشت که مردم تالش پوشند و این کلمه اصل طیلسان عرب است. رجوع به تالش و طالش و مخصوصاً تالسان و طیلسان و طالسان و منتهی الارب ذیل کلمه طلس شود
ناحیتی است (به خراسان از گوز کانان به دراندره پیوسته اندر کوهها و مهتران او را اندر قدیم برازبنده خواندندی و اکنون کاردار از حضرت ملک گوزگانان رود و این همه ناحیتهایی است با کشت و برز بسیار و نعمتی فراخ و مهتران این ناحیتها از دست ملک گوزگانان اند و مقاطعه بدو باز دهند و بیشتر مردمانی اند ساده دل، خداوندان چهارپای بسیاراند از گاو و گوسپند و اندر این پادشایی ناحیتهای خرد بسیارند و اندر او درختی بود که از او تازیانه کنند و اندر کوههای وی معدن زر و سیم است و آهن و سرب و مس و سنگ سرمه و زاگهای گوناگون. (حدود العالم چ دانشگاه ص 96)
ناحیتی است (به خراسان از گوز کانان به دراندره پیوسته اندر کوهها و مهتران او را اندر قدیم برازبنده خواندندی و اکنون کاردار از حضرت ملک گوزگانان رود و این همه ناحیتهایی است با کشت و برز بسیار و نعمتی فراخ و مهتران این ناحیتها از دست ملک گوزگانان اند و مقاطعه بدو باز دهند و بیشتر مردمانی اند ساده دل، خداوندان چهارپای بسیاراند از گاو و گوسپند و اندر این پادشایی ناحیتهای خرد بسیارند و اندر او درختی بود که از او تازیانه کنند و اندر کوههای وی معدن زر و سیم است و آهن و سرب و مس و سنگ سرمه و زاگهای گوناگون. (حدود العالم چ دانشگاه ص 96)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل گل دکمه آورده است. و سعیدنفیسی در فرهنگ فرانسه بفارسی در ذیل ’بلوئه’ آورد: گل دگمه (طهران) بوته نان روغنی (خراسان) حسن بک اودی (خرقان) ترنشان، ترنجان. - انتهی. گیاهی است با گلهای آبی در میان کشتزارهااز خانوادۀ کمپوزاسه
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل گل دکمه آورده است. و سعیدنفیسی در فرهنگ فرانسه بفارسی در ذیل ’بلوئه’ آورد: گل دگمه (طهران) بوته نان روغنی (خراسان) حسن بک اودی (خرقان) ترنشان، ترنجان. - انتهی. گیاهی است با گلهای آبی در میان کشتزارهااز خانوادۀ کمپوزاسه
از اعمال گیلان. (معجم البلدان ج 1 ص 354) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). مؤلف گوید: مقصود از تالشان طوالش است. (مرآت البلدان ایضاً). رجوع به تالش (ناحیه) و طالش و طوالش شود
از اعمال گیلان. (معجم البلدان ج 1 ص 354) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). مؤلف گوید: مقصود از تالشان طوالش است. (مرآت البلدان ایضاً). رجوع به تالش (ناحیه) و طالش و طوالش شود
امیر تاشان از بزرگان دربار پادشاهان قراختای کرمان است، بسال 675 هجری قمری که خواجه صدرالدین ابهری بجای قاضی فخرالدین بوزارت نصب شده بود، سلطان محمودشاه را در صحبت امیر تاشان به اردوی اصفهان فرستاد، رجوع به تاریخ گزیده ص 534 شود
امیر تاشان از بزرگان دربار پادشاهان قراختای کرمان است، بسال 675 هجری قمری که خواجه صدرالدین ابهری بجای قاضی فخرالدین بوزارت نصب شده بود، سلطان محمودشاه را در صحبت امیر تاشان به اردوی اصفهان فرستاد، رجوع به تاریخ گزیده ص 534 شود
نام سلسلۀ کیان از پادشاهان ایران. (ناظم الاطباء). منسوب به کیان، دومین سلسلۀ پادشاهی از دورۀ تاریخ افسانه ای ایران. کریستن سن و گروهی دیگر به استناد اوستا و داستانهای ملی و دینی ساسانیان معتقدند که تاریخ کیانیان واقعی است و بر مبنای اساطیری استوارنیست. پادشاهان این سلسله را به این ترتیب آورده اند: 1- کیقباد (کیغباد). 2- کیکاوس بن کیقباد. 3- کیخسروبن سیاوش بن کیقباد. 4- کی لهراسب بن کیوجی بن کی منش بن کیقباد. 5- گشتاسب بن لهراسب. 6- بهمن بن اسفندیاربن گشتاسب. 7- همای، بنابه روایتی زن و به روایتی دختر بهمن که پس از وی بر تخت نشست. 8- داراب اول، پسر همای. 9- داراب دوم، وی با اسکندر جنگها کرده و شکست خورد و در نتیجه سلسلۀ کیانی از بین رفت. ازاین فهرست پیداست که دو تن آخر از سلسلۀ کیانی با دو تن از سلسلۀ هخامنشی (داریوش اول، داریوش سوم) تطبیق می کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کی و کیان در همین لغت نامه و یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 207- 288 و ایران باستان ج 3 ص 2264، 2543، 2574 شود
نام سلسلۀ کیان از پادشاهان ایران. (ناظم الاطباء). منسوب به کیان، دومین سلسلۀ پادشاهی از دورۀ تاریخ افسانه ای ایران. کریستن سن و گروهی دیگر به استناد اوستا و داستانهای ملی و دینی ساسانیان معتقدند که تاریخ کیانیان واقعی است و بر مبنای اساطیری استوارنیست. پادشاهان این سلسله را به این ترتیب آورده اند: 1- کیقباد (کیغباد). 2- کیکاوس بن کیقباد. 3- کیخسروبن سیاوش بن کیقباد. 4- کی لهراسب بن کیوجی بن کی منش بن کیقباد. 5- گشتاسب بن لهراسب. 6- بهمن بن اسفندیاربن گشتاسب. 7- همای، بنابه روایتی زن و به روایتی دختر بهمن که پس از وی بر تخت نشست. 8- داراب اول، پسر همای. 9- داراب دوم، وی با اسکندر جنگها کرده و شکست خورد و در نتیجه سلسلۀ کیانی از بین رفت. ازاین فهرست پیداست که دو تن آخر از سلسلۀ کیانی با دو تن از سلسلۀ هخامنشی (داریوش اول، داریوش سوم) تطبیق می کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کی و کیان در همین لغت نامه و یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 207- 288 و ایران باستان ج 3 ص 2264، 2543، 2574 شود
قبضۀ شمشیر و کارد و جز آن که مرصع باشد و یا تارهای طلا و نقره درآن کوفته باشند. (ناظم الاطباء). آن است که اول بر قبضۀ شمشیر و امثال آن کنده کنند و بعد از آن طلا یا جواهر بر او نشانند.... (آنندراج). آنچه قبضه های تیغ و غیره تارهای کنده طلا در آن کوفته می نشانند بطوری که نقوش گلها پدید آید. (غیاث اللغات) : شدم اشرف گرفتار گل اندامی که از خونم غلاف خنجر نازش جواهر ته نشان باشد. محمد سعید اشرف (آنندراج). خون شد فسرده در دل اندوه پیشه ام شد ته نشان ز ریزۀ یاقوت شیشه ام. علی رضا شوشانی (از آنندراج)
قبضۀ شمشیر و کارد و جز آن که مرصع باشد و یا تارهای طلا و نقره درآن کوفته باشند. (ناظم الاطباء). آن است که اول بر قبضۀ شمشیر و امثال آن کنده کنند و بعد از آن طلا یا جواهر بر او نشانند.... (آنندراج). آنچه قبضه های تیغ و غیره تارهای کنده طلا در آن کوفته می نشانند بطوری که نقوش گلها پدید آید. (غیاث اللغات) : شدم اشرف گرفتار گل اندامی که از خونم غلاف خنجر نازش جواهر ته نشان باشد. محمد سعید اشرف (آنندراج). خون شد فسرده در دل اندوه پیشه ام شد ته نشان ز ریزۀ یاقوت شیشه ام. علی رضا شوشانی (از آنندراج)