جدول جو
جدول جو

معنی تکک - جستجوی لغت در جدول جو

تکک
(تُ کَ)
جمع واژۀ تاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا
تکک
(تِ کَ)
جمع واژۀ تکّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تکه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکش
تصویر تکش
(پسرانه)
نام یکی از پادشاهان سلسله خوارزمشاهیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توک
تصویر توک
یک دسته موی یا پشم، موی پیشانی اسب، کاکل، چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
شکاف، رخنه، تراک، طراق، تراغ، صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید، خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند
مرطوب، تر و تازه، دوشیزه و دختر زیبا، نوعی حلوا که از قند و نشاسته و تخم ریحان درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلک
تصویر تلک
طلق، جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزک
تصویر تزک
تعلیم وتربیت، نظم و ترتیب، سامان و آرایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور، مو، کرم، رز، رزبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
وا گذاشتن، ول کردن، رها کردن، دست برداشتن از کاری
کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند، کلاه خود، مغفر، درز کلاه یا تکه های پارچه که به کلاه دوخته شود، نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایسته و طلب یک عمل نیک است،
تاج، گویند شاه اسماعیل صفوی برای ترویج مذهب شیعه فرمان داد کلاه های دوازده ترک دوختند و در هر ترکی نام یکی از دوازده امام را نوشتند، پشت سر سوار در روی مرکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی درهم پیچیده و مجعد، برای مثال در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - تکو)، نان روغنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکه
تصویر تکه
لقمه، پاره، قطعه، پاره ای از چیزی
تکه تکه: قطعه قطعه، پاره پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکژ
تصویر تکژ
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکسک، تکیز، تکش، تکسبرای مثال نیست گویی در انگور او / همه شیره دیدیم یکسر رزش (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشکک
تصویر تشکک
به شک افتادن، شک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ کَ)
جمع واژۀ تاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تکک و تاک شود
لغت نامه دهخدا
ظرفی از زر یا سیم و غیره که بشکل جانوران مانند شیر گاو مرغ سازند و در آن شراب خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکک
تصویر حکک
پاور چین، سنگ گچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک
تصویر ترک
رخنه، شکاف و بمعنی مصغرتر و تر و تازه هم گویند هلش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکک
تصویر تشکک
شک کردن گمانش دو دلی گمان کردن بشک افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
زیر اندازی که از پشم یا پنبه آکنده است و آنرا روی زمین یا روی تختخواب اندازند و بر آن دراز کشند و بخوابند نهالی بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزک
تصویر تزک
تعلیم و تربیت ترکی تزکش تیر دان، سامان ترکی سامان، آیین
فرهنگ لغت هوشیار
تفنگ چوب در از میان خالی که با گلوله گلی و زور نفس بدان گنجشک و مانند آن رازنند، تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گود غله دان، غله دان زیر زمینی، بتوراک (گویش سیستانی)، گیاهی که از تیره چتریان که دارای برگهای طویلی است و در غالب نقاط میروید. دم کرده آن بعنوان دارو ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف میشد ابره الداعی حربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپک
تصویر تپک
لطف و مهربانی و دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور درخت انگور مو: (تاک رز بینی شده دینار گون پرنیان سبز او زنگار گون) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توک
تصویر توک
موی پیشانی اسب ترکی موی پیشانی، کلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهک
تصویر تهک
خالی تهی، برهنه عریان
فرهنگ لغت هوشیار
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکژ
تصویر تکژ
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکس
تصویر تکس
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکه
تصویر تکه
پاره ای از طعام، لقمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکش
تصویر تکش
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسک
تصویر تکسک
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکه
تصویر تکه
قطعه
فرهنگ واژه فارسی سره