جدول جو
جدول جو

معنی تکویع - جستجوی لغت در جدول جو

تکویع
(تَ)
به تیغ زدن کسی را چندانکه کج گردد استخوان ساق دست وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکوین
تصویر تکوین
به وجود آوردن، هستی دادن، آفریدن، احداث کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکویر
تصویر تکویر
هشتاد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۹ آیه، کورت
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جَعْ عُ)
گرد آوردن و توده ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بر روی افکندن. (زوزنی). برگردانیدن و نگونسارکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیچیدن دستار بر سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در هم پیچیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). درپیچیدن هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گرد کردن کالا و بستن آن. (تاج المصادر بیهقی). کالا بر هم نهادن. (زوزنی). بر هم نهادن کالا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گرد کردن و فراهم آوردن رخت را و بستن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، انداختن، یقال: طعنه فکوره، ای القاه یا به نیزه زده انداختن. یقال: کورت الرجل، اذا طعنته فالقیته مجتمعاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بیوکندن (بیفکندن). (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، بر زمین افکندن در کشتی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کندن، رنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به زور چیزی درآوردن. (زوزنی) ، پوشانیدن، فرو گرفتن، زیادت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآوردن شب را در روزو روز را در شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). قوله تعالی: یکور اللیل علی النهار و یکور النهار علی اللیل، ای یغشی اللیل علی النهار و یغشی النهار علی اللیل او ینقص من احدهما و یزید علی الاخر، قوله تعالی: اذا الشمس کورت...، ای ذهب ضؤها... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سورۀ هشتاد ویکم از قرآن کریم. مکیه و آن بیست ونه آیت است پس ازانسان و پیش از انفطار و اول آن: اذا الشمس کورت
لغت نامه دهخدا
(تَ جَعْ عُ)
تا بکاذه رسیدن آزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به اطراف کس طعن کردن جماع کننده. (منتهی الارب) ، به چوب بر مقعد زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَعْ عُ)
چیره شدن در کارزار، خوار کردن، برگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تذلیل زمام شتر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَفْ فُ)
توده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). توده توده کردن خاک را و بلند کردن سر توده را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَعْ عُ)
با چهار پنج برگ شدن کشت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شبیه سر خرگوش برآوردن غائط، یقال: کوث فلان بغائط، اذا خرجه کرؤس الارانب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
به سنگ کف کوفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). به سنگ فهرکوفتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سرگرفتن شیر، سرشیر و چربش فراهم آمدن بر سر شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نرم و روان شدن شکم ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به شدن بالای ریش، برآمدن گیاه زمین، یقال: کثعت الارض، ای نجم نباتها، کفک انداختن دیگ، به یکبار برآمدن ریش و دراز و بسیار شدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خورده شدن چربش بالای خیک، یقال: کثعت السقاء، اذا اکل ما علاۀ من الدسم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ریزریزه بریدن گوشت را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گوناگون کردن. (دهار) (از اقرب الموارد) ، جنبانیدن و زدن باد چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
کم و اندک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، شکسته و سست گردانیدن کسی را به زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکستن توجبه پهلوهای وادی را، ادا کردن وام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
به کوفه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به کوفه رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بریدن ادیم را. (از اقرب الموارد) ، کاف نوشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برگردیدن و عدول کردن از چیزی، تباه گردانیدن دست را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بشمشیر زدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکویع. (از اقرب الموارد). رجوع به تکویع شود، به قبض آوردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقبیض و فراهم آوردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، بدوال بستن پایهای کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَفْ فُ)
هست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). احداث. (اقرب الموارد). ایجاد چیزی که مسبوق به ماده باشد. (از تعریفات جرجانی). آفریدن خدای تعالی موجودات را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کون الاشیاء، ای اوجدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
اگر تکوین به آلت شد حوالت
چه آلت بود در تکوین آلت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
فرمانبردار گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آسان کردن کار بر کسی و توانا کردن بر کاری. منه قوله تعالی: فطوعت له نفسه قتل اخیه (قرآن 5 / 30) ، یعنی آسان کرد و توانا نمود و یا پیرو او گشت و فرمانبرداری نمود و یادلیر کرد او را و اعانت کرد و پذیرفت حکم وی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آسان کردن کاری را و توانا کردن کسی را بر کاری. (آنندراج) ، سزاوار گردانیدن چیزی را. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرسنه کردن کسی را و گرسنه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرسنه کردن. (زوزنی). گرسنه داشتن. (دهار). گرسنه داشتن بقصد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). اجاعه.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراهم آوردن قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهویع
تصویر تهویع
هراشاندن: به هراش واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنیع
تصویر تکنیع
برگردیدن و عدول کردن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویب
تصویر تکویب
کوفتن با سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویح
تصویر تکویح
چیرگی در کار زار، خوار کردن، برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکوید
تصویر تکوید
توده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیدن دستار بر سر، کالا بر هم نهادن، بستن کالا و سوره هشتاد و یکم از قرآن کریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویس
تصویر تکویس
نگونسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکوین
تصویر تکوین
در وجود آوردن، پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکتیع
تصویر تکتیع
ریزه ریزه بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطویع
تصویر تطویع
آسانکرد، توانا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکوین
تصویر تکوین
((تَ))
آفریدن، به وجود آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکوین
تصویر تکوین
بوددهی، هستایش
فرهنگ واژه فارسی سره