عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیچیدن دستار بر سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در هم پیچیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). درپیچیدن هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گرد کردن کالا و بستن آن. (تاج المصادر بیهقی). کالا بر هم نهادن. (زوزنی). بر هم نهادن کالا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گرد کردن و فراهم آوردن رخت را و بستن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، انداختن، یقال: طعنه فکوره، ای القاه یا به نیزه زده انداختن. یقال: کورت الرجل، اذا طعنته فالقیته مجتمعاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بیوکندن (بیفکندن). (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، بر زمین افکندن در کشتی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کندن، رنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به زور چیزی درآوردن. (زوزنی) ، پوشانیدن، فرو گرفتن، زیادت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآوردن شب را در روزو روز را در شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). قوله تعالی: یکور اللیل علی النهار و یکور النهار علی اللیل، ای یغشی اللیل علی النهار و یغشی النهار علی اللیل او ینقص من احدهما و یزید علی الاخر، قوله تعالی: اذا الشمس کورت...، ای ذهب ضؤها... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیچیدن دستار بر سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در هم پیچیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). درپیچیدن هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گرد کردن کالا و بستن آن. (تاج المصادر بیهقی). کالا بر هم نهادن. (زوزنی). بر هم نهادن کالا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گرد کردن و فراهم آوردن رخت را و بستن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، انداختن، یقال: طعنه فکوره، ای القاه یا به نیزه زده انداختن. یقال: کورت الرجل، اذا طعنته فالقیته مجتمعاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بیوکندن (بیفکندن). (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، بر زمین افکندن در کشتی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کندن، رنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به زور چیزی درآوردن. (زوزنی) ، پوشانیدن، فرو گرفتن، زیادت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآوردن شب را در روزو روز را در شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). قوله تعالی: یکور اللیل علی النهار و یکور النهار علی اللیل، ای یغشی اللیل علی النهار و یغشی النهار علی اللیل او ینقص من احدهما و یزید علی الاخر، قوله تعالی: اذا الشمس کورت...، ای ذهب ضؤها... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
هست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). احداث. (اقرب الموارد). ایجاد چیزی که مسبوق به ماده باشد. (از تعریفات جرجانی). آفریدن خدای تعالی موجودات را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کون الاشیاء، ای اوجدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اگر تکوین به آلت شد حوالت چه آلت بود در تکوین آلت. نظامی
هست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). احداث. (اقرب الموارد). ایجاد چیزی که مسبوق به ماده باشد. (از تعریفات جرجانی). آفریدن خدای تعالی موجودات را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کون الاشیاء، ای اوجدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اگر تکوین به آلت شد حوالت چه آلت بود در تکوین آلت. نظامی
انداختن کسی را در هواو هوس، سرگشته و پریشان نمودن و آواره کردن در جهان و پریشان نمودن و آواره کردن و اینجا و آنجا بردن، هلاک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عصا زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با عصا زدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، فرستادن بجائی که از آن آمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
انداختن کسی را در هواو هوس، سرگشته و پریشان نمودن و آواره کردن در جهان و پریشان نمودن و آواره کردن و اینجا و آنجا بردن، هلاک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عصا زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با عصا زدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، فرستادن بجائی که از آن آمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)