جدول جو
جدول جو

معنی تکنیص - جستجوی لغت در جدول جو

تکنیص
(تَ جَس سُ)
بینی جنبانیدن به فسوس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کنصت الشیاطین لسلیمان استهزاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکنیک
تصویر تکنیک
شیوۀ انجام کار، راهکار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جَشْ شُ)
فروپوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَ تُ)
محو و ناپدید کردن، یقال: کحص الکتاب فکحص، ای درسه فدرس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کریص خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کریص شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برگردیدن و عدول کردن از چیزی، تباه گردانیدن دست را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بشمشیر زدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکویع. (از اقرب الموارد). رجوع به تکویع شود، به قبض آوردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقبیض و فراهم آوردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، بدوال بستن پایهای کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گرد چیزی درآمدن. (تاج المصادر بیهقی). احاطه کردن و فراز گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). احاطه کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کلمه فرانسوی متداول در زبان فارسی امروزی، فنی. کار فنی. (از فرهنگ فارسی معین). اصول صنعت یا علم یا هنر و یا حرفه ای. اسلوب خاص علم یا هنر یا صنعتی. فن. اصول فنی. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَشْ شُ)
کنیه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). کنیت نهادن، یقال: کنیت زیداً ابا عمرو و بابی عمرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کنایه کردن به چنین از چنین. (آنندراج). و رجوع به اکتناء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مردن، گریختن از بیم، تیز نگریستن، گشادن چشم از بیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، ریخ زدن. (منتهی الارب) : جنص بسلحه، رمی به. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَسْ سُ)
کنیت گرفتن. (زوزنی). کنیت یافتن. (آنندراج). کنیت نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجنیص
تصویر تجنیص
مردن، تیز نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنیع
تصویر تکنیع
برگردیدن و عدول کردن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه فرانسه متداول در فارسی امروزی، فنی، حرفه، اسلوب خاص علم یا هنر یا صنعتی، اصول فنی فرانسوی تشنیک فنی کار فنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکحیص
تصویر تکحیص
ناپدید و محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنیک
تصویر تکنیک
((تِ))
فنی، کار فنی، مجموعه روش هایی که بر شناخت علمی مبتنی است، فن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکنیک
تصویر تکنیک
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
صنعت، فن، روش، راه کار، شیوه، فنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد