جدول جو
جدول جو

معنی تکنسین - جستجوی لغت در جدول جو

تکنسین
اهل فن
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
فرهنگ لغت هوشیار
تکنسین
فنّيٌّ
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به عربی
تکنسین
Technician
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تکنسین
technicien
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تکنسین
техник
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به روسی
تکنسین
Techniker
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به آلمانی
تکنسین
технік
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تکنسین
technik
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به لهستانی
تکنسین
技术员
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به چینی
تکنسین
técnico
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تکنسین
tecnico
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تکنسین
técnico
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تکنسین
technicus
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به هلندی
تکنسین
ช่างเทคนิค
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به تایلندی
تکنسین
تکنیشن
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به اردو
تکنسین
প্রযুক্তিবিদ
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به بنگالی
تکنسین
fundi
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تکنسین
teknisyen
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تکنسین
技術者
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تکنسین
טֶכְנַאי
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به عبری
تکنسین
तकनीशियन
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به هندی
تکنسین
teknisi
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تکنسین
기술자
تصویری از تکنسین
تصویر تکنسین
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکنیسین
تصویر تکنیسین
کسی که در یک صنعت یا فن دارای آگاهی و تجربه باشد، کسی که در یکی از رشته های فنی دارای مدرک فوق دیپلم باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توکسین
تصویر توکسین
مادۀ سمّی پروتئینی که به وسیلۀ میکروب ها ترشح می شود، زهرابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن، از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
فرهنگ فارسی عمید
فلز رادیواکتیو کمیاب به رنگ نقره ای که از شکاف اورانیوم حاصل می شود
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
نام بزرگی است از بزرگان ترک. (برهان). نام ملکی و ملکی است ازترکستان و شهری منسوب به خوبان و بمعنی حکمران و امیر نیز آمده و منسوب بدانجا را از ترکان خوب روی، پروردۀ تسکین خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از زمین داران ترکستان و نیز نام آن ملک که بدو منسوب است. (فرهنگ رشیدی). یکی از بزرگان ترکستان. (ناظم الاطباء). مصحف تکین. (حاشیۀ برهان چ معین) :
چاکران دگران آرزوی بنده کنند
نام فرزندان تکسین و تکین و دینار.
فرخی (دیوان ص 99).
چشم ودل رامن ملامت چون کنم ازعشق خویش
بند بر جان من آن پروردۀ تکسین نهاد.
امیر معزی (از انجمن آرا).
ای بسا باد و بوش تکسینان
ترت و مرت از دعای مسکینان.
سنایی (ایضاً).
سر سزد بر آل تکسین از نکویی یار من
وز شرف بر آل یاسین سر امیر اطهر سزد.
سوزنی.
تا که از یغما و تکسین از برای رزم و بزم
بندگان آرند شیطان بند حورالعین صور
از برای رزم دشمن وز برای بزم دوست
جز بت یغما مخوه جز لعبت تکسین مخر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تَ جَشْ شُ)
فروپوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحاسین
تصویر تحاسین
جمع تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکسین
تصویر توکسین
فرانسوی زهرابه سمی است که از میکربها تولید شود زهرابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنکسین
تصویر متنکسین
جمع متنسک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ یَ))
شخصی معمولاً با مدرک کاردانی که در فن یا صنعتی دارای تخصص و تجربه علمی باشد، فن ورز (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
فن آور، فنی، کارگر ماهر، صنعتگر، متخصص
فرهنگ واژه مترادف متضاد