لانۀ مرغ خانگی، لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، پتواز، آشیانه، پیواز، وکر، پدواز، وکنت، آشیان، کابک، کابوک، بتواز، آشانه
لانۀ مرغ خانگی، لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، پَتواز، آشیانِه، پیواز، وَکر، پَدواز، وُکنَت، آشیان، کابُک، کابوک، بَتواز، آشانِه
مالۀ برزیگری را گویند و آن تخته ای باشد که زمین شیار کرده را بدان هموار کنند. (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (آنندراج). تخته ای که برزگران بر زمین شیارکرده کشند تا کلوخهای او شکسته گردد. (فرهنگ رشیدی). مالۀ برزیگران. (ناظم الاطباء) ، قرار دادن و ریختن بتن در پایه و بنلاد بنایی
مالۀ برزیگری را گویند و آن تخته ای باشد که زمین شیار کرده را بدان هموار کنند. (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (آنندراج). تخته ای که برزگران بر زمین شیارکرده کشند تا کلوخهای او شکسته گردد. (فرهنگ رشیدی). مالۀ برزیگران. (ناظم الاطباء) ، قرار دادن و ریختن بتن در پایه و بنلاد بنایی
آشیانۀ مرغان را گویند... و جای مرغ خانگی را نیز گویند. (برهان). آشیانۀ مرغان باشد. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). آشیانۀ مرغان است چه خانگی و چه صحرایی. (انجمن آرا) (آنندراج). خانه مرغ و جای داشتن آن و آنرا آشیان و آشیانه و نشیم و نشیمن نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). آشیانۀ مرغان و جای باش مرغان خانگی. (ناظم الاطباء). آشیان مرغان. بکند. شب کند. این سه کلمه مصحف یکدیگرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آشیانۀ مرغان را گویند... و جای مرغ خانگی را نیز گویند. (برهان). آشیانۀ مرغان باشد. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). آشیانۀ مرغان است چه خانگی و چه صحرایی. (انجمن آرا) (آنندراج). خانه مرغ و جای داشتن آن و آنرا آشیان و آشیانه و نشیم و نشیمن نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). آشیانۀ مرغان و جای باش مرغان خانگی. (ناظم الاطباء). آشیان مرغان. بکند. شب کند. این سه کلمه مصحف یکدیگرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
به خیمه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن مرد درخیمه. (از اقرب الموارد) ، در هوده درآمدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن زن در هودج. (از اقرب الموارد) ، در کناس شدن آهو. (تاج المصادر بیهقی). به کناس پنهان شدن آهو. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به خیمه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن مرد درخیمه. (از اقرب الموارد) ، در هوده درآمدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن زن در هودج. (از اقرب الموارد) ، در کناس شدن آهو. (تاج المصادر بیهقی). به کناس پنهان شدن آهو. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
درآویختن به چیزی، درهم کشیده شدن اسیر بدوال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درهم کشیده شدن دست و پا از زخم و خشک شدن، تحصن. (اقرب الموارد)
درآویختن به چیزی، درهم کشیده شدن اسیر بدوال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درهم کشیده شدن دست و پا از زخم و خشک شدن، تحصن. (اقرب الموارد)
گرد چیزی درآمدن. (از تاج المصادر بیهقی). گرد چیزی درگرفتن. (زوزنی). احاطه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حظیره ساختن از گوسفندان مرده برای گوسفندان زنده تا آنها را از وزش باد نگاهدارد و آن هنگامی است که گوسفندان بمیرند از لاغری. (از اقرب الموارد)
گرد چیزی درآمدن. (از تاج المصادر بیهقی). گرد چیزی درگرفتن. (زوزنی). احاطه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حظیره ساختن از گوسفندان مرده برای گوسفندان زنده تا آنها را از وزش باد نگاهدارد و آن هنگامی است که گوسفندان بمیرند از لاغری. (از اقرب الموارد)
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک