جدول جو
جدول جو

معنی تکمشاره - جستجوی لغت در جدول جو

تکمشاره
مشاجره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتماره
تصویر کتماره
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تکمار
تصویر تکمار
تیری که بر سر آن پیکان نباشد، تیر بی پیکان، تکمر، تخمار
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
مأخوذ از تازی، آفتابه و ابریق. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
نام پهلوانی ایرانی. پسر قارن:
سوی راست جای فریبرز بود
به کتمارۀ قارنان داد زود.
فردوسی (شاهنامۀچ بروخیم ج 5 ص 1228)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
بمعنی تخمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی دارد. (برهان) (ازانجمن آرا) (از آنندراج). و آنرا تکمر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). تیری است بی پیکان که بجای پیکان گرهی بشکل تخم کبوتر دارد و از آن او را تخمار و تکمار نیز خوانند. منسوب به تکمه و تکمار مخفف آن و در بهار عجم آورده و در فرهنگها نیافتم. (انجمن آرا). تخمار که تیر بی پیکان بود و بعوض پیکان گرهی از چوب یا استخوان دارد. (ناظم الاطباء) :
هم از وی است خوارج نشانۀ لعنت
که سکزن است بر ایشان سزا نه تکمار است
امیرخسرو (از انجمن آرا).
رجوع به تخمار و تکمر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ یَ)
ناخواست و ناپسند داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِهْ)
کنارۀگرداگرد کشت زار که کرد نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
کرد زمین کشت. (منتهی الارب) (از آنندراج). کرد زمین. (مهذب الاسماء). اقرب الموارد در ذیل ’م ش ر’ آرد: کرده که در ’ش و ر’ بیان شد و ابن درید گوید: عربی صحیح نیست و در ’ش و ر’ آرد: یک کرد زمین زراعت یعنی جائی که در آن کشت و زرع کنند و اندازۀ آن یک جریب باشد. ج، مشاور، مشائر، اخذت الخیل مشارتها، ای سمنت و حسنت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
شار شوراً و شیاراً و شیاره و مشاراً و مشاره. رجوع به شور شود. (ناظم الاطباء). انگبین چیدن از خانه زنبور عسل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مشار شود
لغت نامه دهخدا
(صَمْءْ)
با کسی بدی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی بدی نمودن. (از ناظم الاطباء) ، با همدیگر خصومت کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). با کسی شر کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکمار
تصویر تکمار
تیر بی پیکان که بجای پیکان گرهی از چوب یا استخوان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمار
تصویر تکمار
((تُ))
تیری که بر سر آن پیکان نباشد
فرهنگ فارسی معین
پرخوار، پرخور، شکم بنده، شکمو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کشاورز غیربومی
فرهنگ گویش مازندرانی